اپیدمیولوژی سرطانی به نام گُلدکوئست
نویسنده: دکتر مسعود شهیدی
امروزهروز راههای پول درآوردن خیلی راحتتر از گذشته است. یکخرده هوش میخواهد، یکخرده زرنگی. یکخرده هم چشمانت را روی خیلی چیزها ببندی، نتیجهگیری ریاضیاش میشود «پول». یادم میآید میگفتند دکتر فلانی برای گرفتن دستمزدش با «قیچی» النگوی خانمی را بریده که حقش را بگیرد! وه چه کار زشت و زنندهای! امّا امروزه خیلیها با زبانشان نان میخورند.
وقتی فکر میکنم ظرف یک سال گذشته قریب 700 نفر در شهر کوچکی مثل ... هرکدام بیش از نیم میلیون تومان برای عضویت در یک بنگاه اقتصادی فرنگی پول خرج کردهاند
اپیدمیولوژی سرطانی به نام گُلدکوئست
توضیح : این مقاله در سال 1385 و به دنبال اوج گرفتن تب شرکتهای هرمی نوشته شد. اکنون هرچند به نظر میرسد که تاریخمصرفش گذشته باشد اما ازآنجاییکه هرروز کسانی کلاه به دست هستند تا سرِ بیکلاهی پیدا کنند، ارائه آن خالی از لطف نیست:
امروزهروز راههای پول درآوردن خیلی راحتتر از گذشته است. یکخرده هوش میخواهد، یکخرده زرنگی. یکخرده هم چشمانت را روی خیلی چیزها ببندی، نتیجهگیری ریاضیاش میشود «پول». یادم میآید میگفتند دکتر فلانی برای گرفتن دستمزدش با «قیچی» النگوی خانمی را بریده که حقش را بگیرد! وه چه کار زشت و زنندهای! امّا امروزه خیلیها با زبانشان نان میخورند.
وقتی فکر میکنم ظرف یک سال گذشته قریب 700 نفر در شهر کوچکی مثل ... هرکدام بیش از نیم میلیون تومان برای عضویت در یک بنگاه اقتصادی فرنگی پول خرج کردهاند، آنهم با هزار جور بدبختی و گرفتاری، پیش خود میگویم اگر همین جوانها را ترغیب میکردیم تا در قالب تعاونی یا شرکت سهامی عام و برای یک کار تولیدی یا خدماتی بزرگ در همین شهر اقدام نمایند، هیچکدام پیشقدم نمیشدند. قدیمها میگفتند ما مردهپرستیم. طرف تا زنده است، کاری با او نداریم، وقتی بیمار شد یا فوت کرد تازه یادمان میافتد مثلاینکه دوستش داشتیم. در سالهای اخیر (یعنی همین صدسال اخیر!) خارجیپرست هم شدهایم. زمزم و اشیمشی فرقی با کوکاکولا و پپسی و سینالکو ندارد، همهشان آب و شکراست و گازکربنیک. امّا مردم اسامی خارجی را بیشتر میپسندند. دولت تبلیغ میکند «صادرات را فعال کنید». بهترین سرمایههای کشور را به بدترین حالت ممکن صادر میکنند. نتیجهاش میشود اینکه بهای میوه در داخل کشور بالا میرود. نسبت عرضه و تقاضا به هم میخورد، مردم متضرر میشوند. بهانهاش چیست ؟ صادرات. ورود ارز به داخل کشور. آنوقت بهسادگی هر چه تمامتر ارز از کشور خارج میشود. نفر خارج میشود. مغز خارج میشود. بعد از چند سال، مأموریت خارج از کشور میدهیم تا بروند فیلم همان مغزها را بگیرند، تا بگوییم «ببینید چه می کنه این ایرانی جماعت در خارج از کشور!». ظاهراً حواسمان نیست که چه صادر میکنیم و در مقابل چه چیزهایی را وارد.
فعلاً دور، دور یک کمپانی فرنگی است. اصل و نسبش خوب معلوم نیست از کجا شروعشده. به قول سهراب « نسبش شاید به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد »، لندن، حیفا،... چه میدانم. شش هفتنفری که از اروپا شروع کردند. بعد دیدند مقرراتِ مالی اتحادیه اروپا دستوپا گیر است. یک مقداری حسابوکتاب دارد. راه افتادند به سمت شرق دور. رفتند و رفتند تا رسیدند به هنگکنگ. بندر آزاد زیر سایه بریتانیای کبیر. شهری که در آنجا میشود همهچیز خرید و همهچیز فروخت. اسمش را هم گذاشتند تجارت الکترونیک. از حق نگذریم خوب هم کار کردند. مغزشان مثل مغز اینجانب نیست که یک ساندویچش را بشود هزار تومان خرید. با یک شرکت اروپائی قرار گذاشتند تا برایشان سکه ضرب کند. بعد شروع کردند به تبلیغات، برای آنهایی که در آرزوی رسیدن به پول مفتِ زحمت نکشیده روز و شب ندارند. گفتند بیا یک سکهی صد و پنجاه هزارتومانی را بخر نیم میلیون تومان. ما خودمان میدانیم که داریم گرانفروشی میکنیم، امّا اگر توانستی به قول همشهریهای ما بری گیجِ دو نفر دیگر که گولشان بزنی، آنها هم خرید کنند، کارمزدت را میدهیم. هر چه بیشتر مردم را گول زدی کارمزد بیشتری گیرت میآید. و ازآنجا بود که کمپانی Goldquest مثل سرطان وارد کشور شد. مثل بعضی کشورهای دیگر از قبیل فیلیپین، اندونزی، مالزی و... (بگذار فکر کنم...، مثلاینکه آنها هم کشورهای مسلماناند). جالب اینکه تجارت الکترونیک را برای مردمی تبلیغ میکنیم که هنوز برای پرداخت قبض آب و برق و فیش دویستتومانی سجل احوال ساعتها وقتشان پشت گیشه بانکها هدر میرود.
اگر زمانی پُستتان به این برادران گلدکوئستی بخورد، همینطوری که حرف دلشان را نمیزنند و خلاص! نه...، آداب دارد. وقتی خودت عضو شدی برای «بالاسری»ات باید سیصد نفر را لیست کنی. یعنی من سیصد نفر را میشناسم که میشود روی آنها حساب کرد. لابد میپرسی نمیشود سیصد نفر جور کرد. چرا میشود. اگر مادرشوهرِ عمه رُبابهات را هم بنویسی سیصد نفر ُپر میشود. بعد یکییکی هرکدام را میخوابانی توی آبنمک. وقتیکه وقتش رسید دعوت میشوی. یک جزوه زیبا و سیستماتیک را میگذارند جلوات. سؤال اول این است که توی فلکزده از تجارت الکترونیک چیزی میدانی ؟ و تو هم باید مثل ابلهها بگویی « ای... نه زیاد »، آنوقت برایت میگویند: تجارت الکترونیک یعنی حذف واسطه، خرید آسان و بیدردسر از طریق اینترنت. بعد عکس چند تا سبیلکلفت! که بعله اینها مغز تجارت الکترونیکند. بعد عکس یک ساختمان بلندمرتبه در هنگکنگ، که جذبه بلندمرتبگیاش تو را بگیرد. که ببین بیچاره! آنها که در برجهای آنچنانی هستند از من و تو بیشتر به خدا نزدیکند و عقلشان بیشتر میرسد. بعد یک جدول مندلیف! میگذارند پیش رویت که اگر وارد مجموعهی ما شوی در بدبینانهترین حالت، ماهی چند میلیون گیرت میآید. حرفها کاملاً دیکته شده است. شخص اینجانب در دو شهر مختلف ' present ' شدهام. بدون هیچ ارتباط منطقی با هم. امّا حرفها، جملات، قوانین جلسه، استدلالها، عکسها، همه و همه یکشکل بود. یادش به خیر شریعتی که از الیناسیون حرف میزد و نمونهاش مشحسن که در گاوش الینه شده بود. وقتی ذوقِ پول، آدم را فرامیگیرد، برقی که از چشمها ساطع میشود دیدنی است. آنهم در جامعهای که آمار رسمی بیکاریاش ده در صد است. آنوقت هدف وسیله را توجیه میکند. توی آن لیست سیصدنفری اولینها یا مادر است، یا برادرت یا خواهرت. توجیهش هم راحت است. میخواهیم با هم پولدار شویم. بعد رفقایت! دشمنها که نمیآیند حرف تو را گوش کنند. هر چه میزنی به «خودی» میزنی. بعضیها را میشناسم که داعیه مذهبشان گوش فلک را کر کرده. گفتم یکی از مراجع عظام عضویت در گلدکوئست را حرام کرده، بدون استثناء فرمودند «توجیه نبوده»!. یادش به خیر مرحوم آیتالله شیرازی اگر زنده بود، مینشستیم یک قلیان حسابی با تنباکوی انگلیسی میکشیدیم، از فواید تنباکو و تجارت الکترونیک میگفتیم تا ایشان هم توجیه شود. غیرت و همیت ملیمان را هم میگذاشتیم درِ کوزه، ترشی لیته میانداختیم. به روی خودمان هم نمیآوردیم که تجارت الکترونیک، بیش از سی سال است که در دنیا انجام میشود. آنهم نه برای کلاشی، که برای صرفهجویی در وقت، هزینهها، ایاب و ذهاب و غیره.
فنآوری چیز خوبی است. ما نمیدانیم چگونه از آن استفاده کنیم. اوّل از همه راههای خلافش را پیدا میکنیم و مسئولان یا اصولاً صورتمسئله را پاک میکنند و یا تمام انرژی خود را برای مبارزه با فنآوری صرف میکنند.
ریاضیات میگوید : اگر آنچه گلدکوئستیها نوید آن را میدهند برای تمام اعضاء تحقق یابد، بیشک در اندک زمانی شرکت ورشکسته خواهد بود پس قطعاً این وسط خیلیها بازندهاند.
اقتصاد میگوید: اگر به همین ترتیب سرطان گلدکوئست به جان مردم بیفتد چرخه اقتصاد ملی صدمات جبرانناپذیری خواهد خورد.
جغرافیای سیاسی میگوید: مار و ملخخورهای امارات متحده عربی از برکت غیرت ملی ما ایرانیها، علاوه بر بکارت دخترانمان، روز به روز اقتصادشان زایاتر خواهد بود. چراکه هر چه میخریم یا میفروشیم پورسانتش را آنها میگیرند و گلدکوئست هم ایضاً.
فرهنگ و ادبیات میگوید: ایکاش فرهنگ هم مثل چاه نفت و گاز، استعدادی خدادادی بود.
و بالاخره هندسه میگوید: کوتاهترین فاصله بین دونقطه، خط راست است،... همان قضیه حمار خودمان.
***
دکتر مسعود شهیدی
تاریخ ثبت مقاله: تیرماه 1391