کلاس ما و کلاس هتل پنج ستاره
نویسنده: دکتر مسعود شهیدی
یکی از فانتزیهای سالهای اخیر ما ایرانیها، مسافرتهای لوکس به خارج از کشور است. به هر کس میرسی دارد مینالد که: وضع بازار خراب است، کاسبی نیست، سی سال است که ما دشت نکردهایم، پولها را ازمابهتران میبرند و از این حرفها. بعد بهطرف میگویی: هفتهی پیش بهت زنگ زدم، جواب ندادی. میگوید: "آره عزیز، دبی بودم." بعد میگویی: خب یک قرار بذار هفتهی دیگر همدیگر را ببینیم. میگوید: "هفتهی دیگه دارم میرم مالزی و سنگاپور. باشه وقتی برگشتم. عزیز."
کلاس ما و کلاس هتل پنج ستاره
یکی از فانتزیهای سالهای اخیر ما ایرانیها، مسافرتهای لوکس به خارج از کشور است. به هر کس میرسی دارد مینالد که: وضع بازار خراب است، کاسبی نیست، سی سال است که ما دشت نکردهایم، پولها را ازمابهتران میبرند و از این حرفها. بعد بهطرف میگویی: هفتهی پیش بهت زنگ زدم، جواب ندادی. میگوید: "آره عزیز، دبی بودم." بعد میگویی: خب یک قرار بذار هفتهی دیگر همدیگر را ببینیم. میگوید: "هفتهی دیگه دارم میرم مالزی و سنگاپور. باشه وقتی برگشتم. عزیز."
تور گرفتن که دیگر این روزها از آب خوردن راحتتر شده، فقط کافی است از خانهات دربیایی، بروی سر کوچه. طبقهی فوقانی سوپر دریانی، حتماً یک آژانس هوایی موجود هست تا تو را هوایی کند. مسافرت به اقصینقاط دنیا، آنهم با اقامت در "هتل پنج ستاره". مبلغاش هم که چیزی نیست، "کارت" میکشیم. سه میلیون تومان بعلاوهی چهار هزار یورو برای هر نفر "کارت" میکشیم و خلاص.
مواد لازم:
قدیمها مردم توی خانهشان حمام نداشتند، برای همین در هر محلهای یکی دو تا حمام عمومی میساختند تا ملت بتوانند، در صورت لزوم تنی به آب بزنند. خیلی از آدمها امکان اینکه مسافرت بروند نداشتند، اما درهرصورت یک جا بود که همه بلد بودند بروند آنهم "حمام" بود. برای همین اصطلاح "راه حمام" یعنی جایی که همه بلد هستند رواج پیدا کرد. این روزها مسافرت به خارجه حکم راه حمام را پیداکرده است. لنگ و قطیفه را برمیداریم، پول حمامی را هم که "کارت" میکشیم. در جمع اطرافیان پا روی پا میاندازیم و یک سخنرانی مبسوط اندر بیفرهنگی ما ایرانیها، زیارتنامهی قبل از سفرمان است. آنور آب اما ... شناخت ما ایرانیها از بیستسی متری کار آسانی است. چراکه قاطبهی ما ایرانیها هرچند در ایدئولوژی و اندیشه هفتادودو ملتیم، در یک سری خصوصیات، وجوه مشترک فراوانی داریم:
- همهی ما فکر میکنیم باهوشترین مردم روی زمین هستیم.
- همهی ما فکر میکنیم دو هزار و پانصد سال قدمت تمدن در سرزمین ما، باعث شده تا بافرهنگترین مردم روی زمین باشیم.
- همهی ما فکر میکنیم که خودمان فهمیده هستیم، ولی بقیهی ایرانیها یکمشت ملت بیشعور و بیفرهنگ هستند.
- همهی ما فکر میکنیم تیزترین آدمهای روی زمین هستیم و فقط ما هستیم که میتوانیم سر دیگران کلاه بگذاریم.
- همهی ما فکر میکنیم سیاهها، عربها، افغانها، هندیها، چینیها و ... آدم نیستند.
- همهی ما فکر میکنیم بلوندهای چشم آبی اروپایی و آمریکایی یک "چیز" دیگرند. و ازآنجاییکه فکر میکنیم آنها نژاد آریایی هستند، اصرار داریم خودمان را یکجورهایی به نژاد آریایی بچسبانیم.
اما ازآنجاییکه خداوند متعال یک "اپسیلون صفر" وجدان هم به ما داده است، تا فقط برای اینکه سالی ماهی یکبار با آن اپسیلون صفر خلوت کنیم، زود درمییابیم که همهی آنچه فکر میکردیم، تقلبی است. لذا توهمِ "خود اروپایی بینی" جایش را به واقعیت دیگری میدهد که من اسمش را میگزارم "خود ایرانی کم بینی". نتیجهاش این میشود که هرجای دنیا که باشی، بهمحض اینکه یک ایرانی دیگر میبینی، انگار مار کبری دیدهای. زود از او فاصله میگیری تا مبادا اطرافیان، تو را با او یکی بدانند.
یکچیز دیگرِ ما ایرانیها هم خیلی جالب است: مهم نیست که چقدر درآمد داشته باشیم، مهم این است که گرانترین و بهروزترین موبایل دنیا توی جیبمان باشد. اگر اتاقمان کلاً سهمتر در سهمتر باشد، تلویزیوناش را اینچی نمیخریم، متری میخریم. اگر عروس و داماد آه ندارند که با ناله سودا کنند، مجلس عروسی باید تمام و کمال باشد تا چشم دختر شمسی خانم از کاسه دربیاید. و خلاصه اگر به سفر خارجی میرویم، یکبار که هزار بار نمیشود، حتماً باید به هتل پنج ستاره برویم. حالا اینکه ما اصولاً کلاس و فرهنگ هتل پنج ستاره رفتن را داریم یا نه؟ سؤال بیهودهای است که از سر حسادت مطرحشده است.
هتل پنج ستاره برای خودش آدابی دارد:
- 1-مسافران اینجور هتلها، با تاکسی به هتل میروند.
- 2-صبر میکنند تا دربان در تاکسی را برایشان باز کند.
- 3-رانندهی تاکسی از آن پیاده میشود. بار مسافر را به دربان تحویل میدهد.
- 4-بار مسافر عبارت است از : یک چمدان کوچک و یک کاور لباس. بعلاوه ی یک کیفدستی که دست خود مسافر است.
- 5-مسافر قبل از پیاده شدن کرایه تاکسی و انعام طرف را پرداخت کرده است.
- 6-مسافر با اعتمادبهنفس به ریسپشن هتل میرود. از قبل جا رزرو کرده. او به دو سوت فرمهای اقامت در هتل را پر میکند.
- 7-در همان حال، یکی از کارکنان هتل، کاور لباس به دست، مثل سیخ کباب، مؤدب پشت سر مسافر ایستاده است.
- 8-مسافر به سمت آسانسور میرود. صبر میکند تا همان کارمند دکمهی آسانسور را فشار دهد. بعد اول مسافر و پشت سر آن کارمند وارد آسانسور میشوند.
- 9-کارمند در اتاق را باز میکند. ابتدا خودش وارد میشود. چراغها را روشن میکند. وسایل را در کمد میگذارد و میخواهد مؤدبانه از اتاق خارج شود.
- 10-در این زمان مسافر دست در جیب مبارک کرده و حداقل بیست دلار انعام میدهد.
- 11-مسافر هر کاری دارد، با اعتمادبهنفس و از طریق تلفن انجام میدهد.
- 12-مسافر دستور میدهد که کتوشلوار یا کتودامنش را ببرند برای خشکشویی و سریع بیاورند، چون او کار ضروری دارد.
- 13-آخر شب اگر در اتاق وسایل درست کردن قهوه نباشد یا مثلاً مسافر کافهلاته یا اسپرسو هوس کند زنگ میزند تا برایش بیاورند. در این زمان خودش نمیپرد پشت در و سینی را از خدمتکار نمیگیرد. صبر میکند تا خدمتکار خودش بیاورد و بگذارد روی میز. انعام هم یادش نمیرود.
- 14-فردا صبح که برای صبحانه به بوفه هتل میرود، مثل همیشه: یک فنجان قهوه با شیر، کمی میوهجات و یک برش نان به همراه کره یا پنیر یا بیکن یا تخممرغ میخورد و خلاص.
- 15-ناهار یا شام را اگر قرار کاری نداشته باشد یا در رستوران دیگری میهمان نباشد، در رستوران هتل میل میکند و انعام مناسب را روی میز میگذارد و بلند میشود.
- 16-برخی از قرارومدارهای کاریاش را در سرسرا یا رستوران هتل میگذارد. روی مبل یا کنار میز مینشیند، کارش را انجام میدهد و بعد مثل بچهی آدم بلند میشود میرود دنبال کارش.
- 17-اگر هوس میکند از استخر هتل استفاده کند، یک مایوی درستوحسابی میپوشد، قبل از ورود به استخر خودش را حسابی میشورد، کمی شنا میکند، بعد میرود روی یکتخت یا یکگوشهکناری مدتی استراحت میکند و به اتاق برمیگردد.
- 18-اگر تشنه یا گرسنه شد، از "مینی بار" یا یخچال داخل اتاق هر چیزی که خواست برمیدارد و موقع تسویهحساب پولش را میپردازد.
- 19-اگر از خدمات هتل ناراضی باشد، گوشی تلفن را برمیدارد و خیلی مؤدبانه اعتراضش را به گوش مسئول پذیرش هتل یا مدیر میرساند.
- 20-وقتی میخواهد هتل را ترک کند، همهی آن کارهایی را که گفتم، بهطور معکوس انجام میدهد. سوار تاکسی میشود تا به فرودگاه برسد.
و اما کلاس ما
شما که حتماً خیلی "گل" اید، ولی خدایی بسیاری از ماها از بیست موردی که در بالا نوشتم اصلاً نمرهی قبولی نمیگیریم که هیچ، شانسی برای تکماده کردن هم نداریم!
- 1-ماشین، رسیدهنرسیده، جَلدی میپریم پائین تا نکند دربان دستگیرهی در را بگیرد. خودمان سریع بارمان را میگذاریم زمین تا به کسی انعام ندهیم!
- 1-بار ما مشتمل بر دو چمدان سی کیلویی!، یک "کریآن"، یک کیف دوربین و دو سه تا نایلون اضافه است. اگر کسی بخواهد به ما کمک کند میگوییم: No no no. Thanks!
- 2-چمدانها را خودمان تا در اتاق میبریم تا انعام ندهیم.
- 3-جوری به مینی بار داخل اتاق نگاه میکنیم، درست مثل خری که به نعلبندش نگاه میکند. میترسیم دستمان به یکی از محتویات آن بخورد و ما را سوبله شارژ کنند.
- 4-و اما هنگام صبحانه: جایتان خالی، لایهبندی میکنیم. از جامدات میچینیم قسمت تحتانی معده. بعد مایعات را میریزیم روش. بعد بهاندازهی یک میوهفروشی میوه میخوریم.بعد چند تا شیرینی. جوری میخوریم که دیگر نیازی به ناهار خوردن پیدا نکنیم. آخرسر هم دو سه تا تخممرغ پخته را یواشکی برای شام میگذاریم توی کیف عیالمان.
- 5-چون آمریکاییها اصولاً با شلوار کوتاه و دمپایی لا انگشتی به دنیا میآیند، گمان میکنیم برای اینکه ثابت کنیم از قافلهی تمدن عقب نیستیم، در هر جایی باید با شلوار کوتاه ظاهر شویم. نمیدانم چرا اصرار داریم در سالن اپرا هم با شلوار کوتاه برویم؟
- 6-وقتی دربان هتل در را برای ما باز میکند، فکر میکنیم اینجا هم منزل خالهجان شمسی است. بهطرف میگوئیم: "اول شما بفرما"!
- 7-ساعتها از وقت خانمها در هتل پنج ستاره مقابل میز توالت یا آینهی حمام صرف سرخاب سفیداب کشیدن میشود تا آن زیباییهای خدادادی را یکجورهایی بپوشانند و بیستساله جلوه کنند.
- 8-آقایان کوچکترین لحظات و فرصتها را برای دید زدن زیباییهای خدادادی از دست نمیدهند و آرتروز چشم کمترین عارضهای است که پس از سفر عایدشان میشود.
- 9-ازآنجاییکه مرد ایرانی بسیار غیرتی و ناموسپرست است، بعدازظهرها عیال را در اتاق میخواباند، مایو را توی اتاق میپوشد و جَلدی میپرد طرف استخر. خودش را شسته نشسته میرساند کنار استخر. با سر نیمه طاس و شکم ورقلمبیده همراه با اعتمادبهنفس "خودگلدونپنداری" به اولین زنی که میرسد، میگوید: هلو. ها آر یو؟
- 10-خدا نکند که هتل پنج ستاره از آن دست هتلهایی باشد که غذا و نوشیدنیهای الکلی و غیرالکلیاش رایگان باشد. در این حالت منهای صبحانه و ناهار و شام، خوردن حداقل روزی پنج همبرگر و سیبزمینی سرخکرده و هفت هشت تا بستنی که حق مسلم ماست. نوشیدن روزی سه چهار لیتر اشربهی الکلی هم با آن شکم پر، چیزی از ارزشهای ما کم نمیکند.
فرنگرفتهها را شاید بشود به دو دسته تقسیم کرد:
یک دسته آنهایی هستند که به پیشرفت، تکنولوژی، نظم، نظافت، ادب، رعایت حقوق شهروندی و آزادیهای مدنی غبطه میخورند و تمام آرزویشان این است که روزیروزگاری، وطن را بهتر ازآنچه هست ببینند. این آدمها معمولاً برای بیان احساساتشان یا سر در چاه دارند و یا تن در سیاهچال.
دستهی دیگر آنهایی هستند که چمدان سوغاتیشان البسهی مارکدار چینی است به انضمام چند گیگابایت عکس و فیلم از مراکز خرید و سواحل زیبا و فرشتگان سیمینبر. با یک دنیا حسرت که "جانیواکر" فلان رستوران از "بالنتاین"ی که از دیوتیفری دبی خریدیم بهتر بود و رسیدهنرسیده، مشتری پر و پا قرص فارسی وان و فاطما گل. این دسته که اکثریت بسیار غالب را تشکیل میدهند و عمدتاً از طبقهی متوسط اجتماع هستند، همانهاییاند که برخلاف تصوراتشان که فکر میکنند عامل بسیاری از نابسامانیهای اجتماعی و فرهنگی حکومتها هستند، فرهنگ جامعه را –چه خوب، چه بد- تغییر میدهند.
کلام آخر اینکه: برخلاف فقر شدید، پول زیاد الزاماً رابطهی مستقیمی با فرهنگ ندارد. هر پولداری لزوماً بافرهنگ نیست. خانهی آنچنانی، ماشین آخرین سیستم، لباس مارکدار، هتل پنج ستاره و امثال آن در کوتاهمدت انسان را بافرهنگ نمیکند. یک بهیار باسواد اگر بخواهد مسئولیت درمان یک بیمار را شخصاً به عهده بگیرد، بسیار خطرناکتر از یک پزشک بیسواد است. کسی که ظاهر بافرهنگ دارد اما درواقع یک نسخهی تقلبی است هم همینطور.
***
تاریخ ثبت مقاله: آذر ماه 1394