پزشکان شهرستانی ... چه میکنند ؟ چه میخواهند ؟
نویسنده: دکتر مسعود شهیدی
پزشکی جامعهنگر پشت درهای بستهی وزارت بهداری، فاقد کارآیی لازم جامعهی امروز است. وضعیت درمان، خود بیماری است محتضر که درمانش با اقدامات موضعی و رو بنائی امکانپذیر نیست. پزشک زیرمجموعهای از جامعهی تحصیلکرده کشور است و تحصیلکردهها هستند که اگر انگیزه و شرافت کاری لازم در آنها تزریق گردد میتوانند کشور را به کمال سوق دهند و خلاصهی کلام اینکه اگر جامعه امروز، درمان امروزی، صحیح و اخلاقگرایانه میخواهد، مانند تمام خدمات اجتماعی دیگر، باید بهای آنرا بپردازد. وزارت بهداری باید دست محبتش را از سر بخش خصوصی پزشکی بردارد و پزشکان آپارتمان خویش را بجای زیرزمین از پشت بام بنگرند.
پزشکان شهرستانی ... چه میکنند ؟ چه میخواهند ؟
تقریباً میتوان گفت در میان اقشار تحصیلکردهی جامعه، پزشکان، دربهدرترینها هستند. طولانی بودن دوران تحصیل یکی از عواملی است که در هنگام فارغالتحصیلی اکثریت آنها متأهل هستند و یا بههرحال در شرف ازدواج. عمدتاً پزشکان خانم بهشدت درگیرِ مشکلاتِ خانوادهی نوپا، بارداری، زایمان و نگهداری از کودک بوده و علاوه بر اشتغال به امور پزشکی مسئولیت خانهداری نیز بر دوش آنها سنگینی میکند. بحث تبعیت از همسر در انتخاب محل کار مشکل دیگری است که آرامش پزشکان جوان خانم را برهم میزند. پرواضح است که اینگونه همکاران (بخصوص اگر به دلایل رشته تخصصی یا کار چند نوبتی در مطب زمان کمتری را در منزل باشند) معمولاً خوب نمیتوانند به وضعیت تعلیم و تربیت و حتی وضعیت جسمانی فرزندان خود رسیدگی کنند و کودکان را به خانواده، پرستار بچه یا به مهدکودک میسپارند. هرچند متأسفانه تاکنون هیچگونه بررسی آماری صورت نپذیرفته، اما بهجرئت میتوان گفت که پزشکان خانم، بخصوص آنها که در رشتههای پراسترس فعالیت میکنند یا مدتزمان زیادی را دور از خانه و در مطب یا کلینیک به طبابت میپردازند و یا آنکالی و شیفت شب زیادی دارند، ازنظر فیزیکی بهسرعت فرسوده میگردند. از طرف دیگر مشکلات پزشکان مرد مقوله متفاوتی است. بسیاری از آنها در هنگام فارغالتحصیلی مشمول هستند. آنها که ازدواجکردهاند، دغدغههای تقسیم سربازی را بیشتر حس میکنند و آنها که پیامآور بهداشت میشوند کولهبار خانه و خانواده بر دوش، راهی روستاها میشوند یا اینکه خانواده را در شهرِ خود برجا گذاشته، میروند تا تنها در روستایی غریب بیتوته کنند. جالب آنکه آنها که ساکنین شهرهای بزرگ و پایتخت هستند و با نمره کنکور بالاتری به دانشگاه راهیافتهاند، آوارهتر میشوند و شهرهای کوچکتر بهتر پذیرای نیروهای بومی خویش میباشند.
چون پزشکان مرد نانآور مستقیم خانواده هستند و عمدتاً تا سنین بالای جوانی و برحسب سنتها وامدار والدین یا خانوادهی خویش میباشند و از طرفی سالیان زیاد تحصیل و عنوان دکترا و توقعات بالای اجتماعی مردم از آنان، همه دستبهدست هم میدهند تا پزشک توقع درآمدی بالاتر از حقوق کارمندی داشته باشد. اما عملاً نمیتواند جایگاه ویژهای را که توقع دارد بیابد.
صرفنظر ازآنچه گفته شد، پزشکان را از دیدگاهی دیگر میتوان به دو بخش عمومی و متخصص تقسیمبندی نمود.
پزشک عمومی تا زمانی که طرح میگذراند، هرچند حقوق دریافتی، کفاف زندگیاش را نمیدهد، حداقل از دریافت آن مطمئن است (گرچه مأموریت، اضافهکاری، عیدی و حق محرومیت از مطب را شاید ماهها بعد دریافت نماید)، اما بهمحض پایان طرح، به دلیل وجود قوانین دست و پاگیر و درعینحال کمبود پست سازمانی برای پزشکان، از پذیرفتن و ادامه کار وی معذورند. حالا دیگر چنان شده است که کارمندی وزارتخانه مفلوکی چون بهداری برای بسیاری از پزشکان عمومی مدینه فاضله است. حالا دیگر چنان شده است که پزشک نیروهای مسلح ( ارتش یا سپاه ) با نمره کنکورهای پائین تر از سایرین، مرغوب شده و حائزین آنها از امنیت شغلی بهتر و امکانات بالاتری برخوردار هستند. درگذشته مزیت رشته پزشکی "اختیار" در چهارچوب رشته پزشکی بوده است. هرچند هرروز در کشور بحث خصوصیسازی رواج دارد، اما اختیار خصوصی بودن در رشته پزشکی از آن گرفتهشده و جای خود را به بیاختیاری دستوپابسته در نظام پوسیده و تاریخمصرف گذشتهی وزارت بهداری داده است. پزشک عمومی در شهرستان بین دوراهی افتتاح مطب، چشمبهدر ماندن جهت کسب روزی، کلاهکلاه کردن برای تأمین اقساط انواع و اقسام وامهایی که گرفته است و مطالعه و تلاش برای پذیرفته شدن در دستیاری گرفتار است و این "شک" ماندن در پزشکی عمومی یا تلاش و پذیرفته شدن در دورهی تخصصی تا پایان سن قانونی وی برای امتحان دستیاری با اوست. اگر اجاره مطب، حقوق و بیمه منشی، لوازم و تجهیزات مصرفی، آب و برق و گاز و تلفن، زمانی که برای شرکت در دورههای بازآموزی صرف میکند، هزینههایی که برای آن متحمل میشود، همه و همه را جمع کنیم، معمولاً آنچه باقی میماند تنها عمریست که از وی تلف میشود.
پزشک متخصص چند سالی بیشتر از قافله عقب مانده است. طی دوران تخصص با اساتید معتبر دانشگاه محشور بوده است و اکنون خود را با آنها مقایسه میکند. غالباً از داشتن حتی یک اتومبیل برای جابجا شدن محروم است. پزشک متخصص در شهرستان (با توجه به اینکه جوان و تازهکار است) باید خود را به محیط جدید که عمدتاً در آن غریبه است ثابت کند. با همکاران قدیمی خود رقابت نماید. معمولاً محل مناسبی برای تأسیس مطب (نسبت به پزشکان قدیمیتر) نمییابد. پزشک وقتی شروع به کار میکند، میخواهد آموختههایش را بهطور کلاسیک به کار بندد. اما در عمل، کار علمی و اصولی نه برایش "نان" میآورد و نه کسی پذیرای آن است. مردم با فرهنگها و سنتهایشان (که معلوم نیست اولبار چه کسی این سنتهای غلطِ درمانی را پایهریزی کرده است و شاید بتوان شرکتهای چندملیتی داروسازی را در آن بیتأثیر نشناخت) پزشک و نحوهی درمان را انتخاب میکنند. کمی که میگذرد، پزشک جوان را چارهای نیست جز رفتنِ همان راهی که دیگران رفتهاند. خواستههای تقریباً بهحق، فشارهای اقتصادی که قبلاً بوده و اکنون نیز به جدیت خود را آشکار ساخته است، رقابتهای ناصحیح کاری، عدم رعایت اخلاق پزشکی از طرف همکاران، کمکم او را از اتوپیای ذهنی که در دوران دانشجویی و تخصص برای خود ساخته، دور میکند. کمکم دارا و ندار را فراموش میکند. کمکم میآموزد که فقط به خویش بیندیشد. چراکه خود غوطهور در مشکلات خویش است و کسی به یاریاش نمیآید. جامعه امکاناتی برای اینکه او بتواند با حداقل امکانات ازخودگذشتگی کند فراهم نکرده است. پس به ناچار در یک دایرهی معیوب و بسته، پزشک دور خود میچرخد و طبیعی است نمیتواند بهطور کامل خواستههای معنوی جامعه را برآورده سازد. اگر حقوحقوق جراح بهروز و بهتناسب خدمتی که ارائه میدهد پرداخت شود به دریافت وجه "زیرمیزی" رو نمیآورد. حقویزیت یک پزشک گروه داخلی در ایرانِ امروز از فقیرترین کشورهای جهان پائینتر است. پس اگر او بیمار را بدون اندیکاسیون لازم بستری میکند، اندوسکوپی، کولونوسکوپی، اکوکاردیوگرافی، تست ورزش، نوار قلب یا نوار مغز میگیرد، اگر لنز چشمی یا پروتز ارتوپدی میفروشد، در وجدان خویش خوب میداند که دارد به اشتباه میرود، اما همه عکسالعملی منطقی است از آنچه به روزش آمده است.
اما پزشک شهرستانی چه میخواهد ؟
اولازهمه و مهمتر از همه، "احترام" میخواهد. اگر علم او را در کنار علمالادیان گذاشتهاند، او نیز احترام اجتماعی میطلبد. او که محرم اسرار مردم است، او که وظیفهی نجات جسم و جان و بعضاً روان مردمان بر دوشش گذاشتهشده، احترام اجتماعی در شأن خود میطلبد. اگر حکیمان گذشته، هم احترام داشتهاند و هم اوضاع اقتصادیشان بر وفق مراد بوده، تعریفی از گذشته است. امروزهروز نهتنها حرف اول که دوم و سوم و ... را در اقتصاد کشور دیگران میزنند.
پزشک امروز برای خود سرپناهی میخواهد که در شهرستانها و در زمانی نهچندان دور بهعنوان یک امتیاز برای ماندگار شدنش در شهرستان به او میدادند. هزینههای آب و برق و گاز و تلفن و سرایداری را هم از او نمیگرفتند. اما امروزه همینکه او را در شهری راه دادهاند، خودش نعمتی است که باید شکرگزار باشد. وقتیکه هزینههای رایج زندگی، اجارهبهای مسکن و مطب، هزینههای خوردوخوراک و منشی و مالیات و غیره و غیره را پرداخت نماید، مانده درآمدش چقدر باید باشد تا بتواند "کی ؟" اتومبیلی تهیه کند.
آیا پزشک شهرستانی مرخصی هم دارد؟ شاید لذتبخشترین اوقات فراغت خود را بر روی صندلیهای ناراحت سالنهای بازآموزی شهری دیگر به چرت زدن مشغول است و در انتظار، تا هرچه زودتر به مطب بازگردد تا از سررسید اقساط وامهای رنگارنگی که گرفته عقب نماند. بسیاری از پزشکان که جرئتی دارند و اندوختهای، موفق به خرید آپارتمانی از مجموعههای مسکونی بانک مسکن (رهنی سابق) که هدف آن حمایت از اقشار آسیبپذیر است، شدهاند. آنها که بیشتر دستشان به دهانشان میرسد، یا زورشان بیشتر به مردم، پولها را جمع میکنند، فحشها را میخورند و نهایتِ آمال و آرزویشان خرید یک آپارتمان پنجاه تا صدمتری در تهران یا برخی شهرهای بزرگ است و جالب اینکه وقتی به آن نائل میشوند آنچنان خوشحالند که گویی دنیا را گرفتهاند. وقتیکه صحبت میکنند، تو گویی یک تحصیلکردهی ناب این کشور از تمام زرنگیهایش استفاده کرده و اکنون صد متر آپارتمان در تهران دارد و هرچند ماه یکبار ارزشش دو برابر می شود! براستی به کجا میرویم ؟ افق دید ما تا کجاست ؟ دیدگان را بر دیدگاههای شریف گذشتهی خویش بستهایم. کلید خواستههایمان در قفل صد متر آپارتمان پایتخت گیر کرده است. وه چه کوتاه نشستهایم به بلندای یک صد متر آپارتمان در شهری دودزده که آسمانش دیگر آبی نیست و زمینش ....
هدف از این مقاله بههیچوجه نه دفاع از عملکرد جامعه پزشکی است و نه دست گدائی دراز کردهایم تا بخش کوچکی از حقوق ازدسترفتهمان را از مسئولی که نمیدانیم کیست ابتیاع نمائیم. بیآنکه بخواهیم سیاه و خاکستری بنگریم، بهجرئت میتوان گفت آیندهی پیش رو آنچنان هم سفید نیست. پزشکی جامعهنگر پشت درهای بستهی وزارت بهداری، فاقد کارآیی لازم جامعهی امروز است. وضعیت درمان، خود بیماری است محتضر که درمانش با اقدامات موضعی و رو بنائی امکانپذیر نیست. پزشک زیرمجموعهای از جامعهی تحصیلکرده کشور است و تحصیلکردهها هستند که اگر انگیزه و شرافت کاری لازم در آنها تزریق گردد میتوانند کشور را به کمال سوق دهند و خلاصهی کلام اینکه اگر جامعه امروز، درمان امروزی، صحیح و اخلاقگرایانه میخواهد، مانند تمام خدمات اجتماعی دیگر، باید بهای آنرا بپردازد. وزارت بهداری باید دست محبتش را از سر بخش خصوصی پزشکی بردارد و پزشکان آپارتمان خویش را بجای زیرزمین از پشت بام بنگرند.
دکتر مسعود شهیدی
تاریخ آپلود: تیرماه 1391