جلال آل‌احمد
سید حسین، ملقب به جلال الدین، فرزند "سید احمد حسینی اورازانی طالقانی" در محله ی "سید نصرالدین" از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. مادرش، خواهرزاده ی شیخ آقابزرگ تهرانی (معروف به صاحب الذریعه) بود. او که در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد، نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود.

جلال آل احمد

Jalal Al-e-Ahmad

 

ملیت: ایرانی

تولد: 11 آذر 1302 (2 دسامبر 1923)

محل تولد: تهران (اصالتاً اهل اورازان از توابع طالقان بود)، ایران

فوت: 18 شهریور 1348 (9 سپتامبر 1969)

محل فوت: اسالم، گیلان، ایران

محل دفن : مسجد فیروزآبادی، شهر ری، ایران

تحصیلات:

لیسانس و فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشسرای عالی دانشگاه تهران

* دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه صنعتی امیرکبیر

شغل:

نویسنده، مترجم، منتقد اجتماعی و سیاسی، روزنامه نگار

کارمند آموزش و پرورش

همسر: سیمین دانشور، ازدواج 1329(1950 میلادی)

فرزندان:  ندارد.

مکتب: رئالیسم

سال های فعالیت: نویسندگی: 24 سال (1348- 1324)

گفتار منتخب : "من همیشه ملاقات با خودم را پای یک فنجان قهوه ترجیح دادهام به دیدار بزرگان."

آثار:  آثار جلال آل احمد را به طور کلی می توان در پنج مقوله یا موضوع طبقه بندی کرد:

الف) مجموعه ی داستان ها و رمان ها :

1-       "دید و بازدید" (سال 1324) :

نخست شامل ده داستان کوتاه بود، در چاپ هفتم، دوازده داستان کوتاه را در بردارد. جلال جوان در این مجموعه با دیدی سطحی و نثری طنز آلود اما خام، زبان به انتقاد از مسایل اجتماعی و باورهای قومی می گشاید.

2-       "از رنجی که می بریم" (سال 1326) :

مجموعه ی هفت داستان کوتاه است که در این دو سال زبان و نثر داستانهای جلال به انسجام و پختگی می گراید. در این مجموعه تشبیهات تازه، زبان آل احمد را تصویری کرده است.

3-       "سه تار" (سال 1327) :

مجموعه سیزده داستان کوتاه است که داستان های "گناه" و "بچه مردم" در این میان مورد توجه و ستایش بوده است. فضای داستانهای سه تار لبریز از شکست و ناکامی قشرهای فرو دست جامعه است. این کتاب به خلیل ملکی تقدیم شده است.

4-       "زن زیادی" (سال 1331) :

حاوی یک مقدمه و 9 داستان کوتاه است. لازم به ذکر است قبل از جلال، صادق چوبک و بزرگ علوی به تصویر شخصیت زنان در داستانهای خود پرداخته اند. زنان مجموعه داستان "زن زیادی" را قشرهای مختلف و متضاد: مرفه، سنت زده و تباه شده تشکیل می دهند.

5-       "سرگذشت کندوها" (سال 1337) :

نخستین داستان نسبتاً بلند جلال است با شروعی به سبک قصه های سنتی ایرانی: "یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود". این داستان به بیان شکست مبارزات سیاسی سالهای 29 تا 31 حزبی پرداخته است.

6-       "مدیر مدرسه" (سال 1337) :

این داستان نسبتاً بلند به نوعی بیان خاطرات فرهنگی آل احمد است. خود او در این مورد گفته است: "مدیر مدرسه حاصل اندیشه های خصوصی و برداشت های سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه است." مدیر مدرسه، گزارش گونهای است از روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط مدرسه با جامعه. آل احمد در مدیر مدرسه به نثر خود اعتماد کامل دارد. قلم دیگر در دستش نمی لرزد و چنین می نماید که اندیشه هایش نیز، در چارچوبی خاص، شکل نهایی خود را یافته است. این کتاب یکی از آثار موفق جلال است.

7-       "نون والقلم" (سال 1340):

یک داستان بلند تاریخی که حوادث آن مربوط به اوایل حکومت صفویان است. زبان نون والقلم به اقتضای زمان داستان، نسبتاً کهنه است.

8-       "نفرین زمین" (سال 1346) :

رمانی روستایی است که بازتابی از جریان های مربوط به اصلاحات ارضی در آن بیان شده است.

9-       "پنج داستان" (سال 1350):

این مجموعه داستان که دو سال پس از مرگ آل احمد چاپ شده است، شامل داستان های: جشن فرخنده، خونابه انار، خواهرم و عنکبوت، شوهر آمریکایی و گلدسته ها و فلک می باشد. داستان کوتاه گلدسته ها و فلک نمایانگر چرخش جلال به سمت عقاید مذهبی نخستین است.

10-   "چهل طوطی" با همکاری سیمین دانشور، (سال 1351):

مجموعه شش قصه کوتاه قدیمی از "طوطی نامه" که با تحریری نو نگاشته شده است. آل احمد در نامه ای خطاب به حبیب یغمایی- مدیر مجله ادبی یغما- می نویسد: "و من که جلال باشم وقتی خیال دکتر شدن و ادبیات را در سر داشتم به اینها دسترسی یافتم. قرار بود درباره "هزار و یک شب" و ریشه های هندی و ایرانی قصه هایش چیزی درست کنم به رسم رساله، که نشد."  این اثر را در دسته ترجمه ها نیز طبقه بندی می کنند.

11-   "سنگی بر گوری" (نوشته سال 1342، چاپ سال 1360):

رمانی است کوتاه که به خاطر ویژگی های نثرش یکی از شاهکارهای آل احمد محسوب می شود. این کتاب که موضوع آن فرزند نداشتن اوست، حدیث نفسی است که با صراحت، صداقت و صمیمیت نوشته شده و پس از مرگ جلال انتشار یافت.

 

ب) مقاله ها و کتاب های تحقیقی :

1-  "گزارش هایی از وضع دبیرستان های تهران" (1325)

2-  "حزب توده سر دو راه" (1326) : با راهنمایی های دکتر اسحاق اپریم (روسی الاصل)

3-  "هفت مقاله" (1333)

4-  "سه مقاله دیگر" (1341)

5-  "کارنامه سه ساله" (1341 مجموعه مقاله)

6-  "غرب زدگی" (۱۳۴۱) : جلال این کتاب را نقطه عطفی در کار خود می داند. انتشار این کتاب که به صورت مخفیانه انجام گرفت، سبب توقیف "کیهان ماه" شد که خود جلال سرپرست آن بود.

7-  "ارزیابی شتابزده" (۱۳۴2) : مجموعه 18 مقاله که در آن جلال به نقد ادب، اجتماع، هنر و سیاست معاصر می پردازد.

8-  "گفتگوها" (1346)

9-  "یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات" (چاپ 1356)

10-  "نیما چشم جلال بود" یا "پیرمرد چشم ما بود" (1340 ؟) : مقاله ای درباره نیما یوشیج. گفتنی است که نیما در وصیت نامه خود، سه نفر، از جمله جلال آل احمد را به عنوان وصی خود برای چاپ آثارش برگزیده است.

11-  "هدایت و بوف کور" (؟) : مقاله ای با موضوع تحلیل شخصیت و ویژگی های فکری صادق هدایت.

12-  "در خدمت و خیانت روشنفکران" (چاپ در 1356) : آل احمد درباره طرح نگارش این کتاب گفته : "... به انگیزه خونی که در 15 خرداد 1342 از مردم تهران ریخته شد و روشنفکران در مقابلش دست های خود را به بی اعتنایی شستند." این کتاب بحث متعددی را بر له و علیه جلال در جمعه ی روشنفکری اران برانگیخت.

13-  "اسرائیل، عامل امپریالیسم" (چاپ کتاب در مهر ۱۳۵۷)

 

ج) ترجمه ها :

1-  "عزاداری های نامشروع" (1322 اثر آیت اله جبل عاملی، از عربی)

2-  "محمد و آخرالزمان" (1326 نوشته بل کازانوا نویسنده فرانسوی)

3-  "قمارباز" (1327 رمانی از داستایوفسکی)

4-  "بیگانه" (با علی اصغر خبرزاده، 1328 اثر آلبرکامو)

5-  "سوء تفاهم" (1329 اثر آلبرکامو)

6-  "دستهای آلوده" (۱۳۳۱ ژان پل سارتر) : به سیمین دانشور تقدیم شده است.

7-  "بازگشت از شوروی" ( ۱۳۳۳ از آندره ژید)

8-  "مائده های زمینی" (با پرویز داریوش، ۱۳۴۳ از آندره ژید)

9-  "کرگدن" (۱۳۴۵ نمایشنامه ای از اوژن یونسکو)

10-  "عبور از خط" (با دکتر محمود هومن، ۱۳۴۶ از ارنست یونگر)

11-  "تشنگی و گشنگی" (۱۳۵۱ نمایشنامه ای از اوژن یونسکو؛ در حدود پنجاه صفحه این کتاب را جلال آل احمد ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد؛ پس از آل احمد، دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد.)

 

د) مشاهدات(تک نگاری ها) و سفرنامه ها :

1-  "اورازان" (مشاهدات، سال ۱۳۳۳) : آل احمد در این کتاب مشاهدات خود را پس از بازدید از این منطقه که سرزمین اجدادی او بوده، نگاشته شده است.

2-  "تات نشینهای بلوک زهرا" (مشاهدات، ۱۳۳۷) : آل احمد در این کتاب مشاهدات خود را از روستاهای "مسگرآباد" و "ابراهیم آباد" که روستاهایی از توابع قزوین هستند، ثبت نموده است.

3-  "جزیره خارک، درّ یتیم خلیج فارس" (مشاهدات، ۱۳۳۹) : براساس سفری به پیشنهاد ابراهیم گلستان برای ساخت فیلم مستندی براساس نوشته های جلال. مستند "موج و مرجان و خارا" با الهام از این مشاهدات و به سفارش شرکت ملی نفت ایران به کارگردانی ابراهیم گلستان، ساخته شده است. گرچه جلال خط خود را از گلستان جدا می کند و او را به خاطر این مستند، "نردبان تبلیغاتی کمپانی نفت" می خواند.

4-  "سفر به شهر بادگیرها" و "مهرگان در مشهد اردهال" (مشاهدات در سفر به یزد و کاشان)، "گزارشی از سفر به خوزستان"، "سفر به حاشیه کویر" و ... (مشاهدات)

5-  "خسی در میقات" (سفرنامه حج، ۱۳۴۵)

6-  "سفر به ولایت عزرائیل" (سفرنامه اسرائیل، چاپ 1363)

7-  "سفر روس" (سفرنامه روسیه، چاپ  1369) 

8-  "سفر فرنگ" (سفرنامه اروپا، نوشته 1341)

9-  "سفر آمریکا" (آخرین سفرنامه، نوشته 1344)

 

ه) نامه ها و خاطرات :

1-  "نامه های جلال آل احمد" (جلد اول 1364): به کوشش علی دهباشی چاپ شده که حاوی نامه های او به دوستان دور و نزدیک است.

2-  "نامه های جلال و سیمین" در سه جلد (جلد اول سال 1383، جلد آخر سال 1386): به همت "دکتر مسعود جعفری جزی" چاپ شده که دو جلد از کتاب، شامل نامه­های این زن و شوهر به هم در سفر آمریکای دانشور در سالهای 1332-1331 است و جلد سوم شامل نامه هایی است که آنان طی سفرهای کوتاه در سالهای 1344-1341 برای یکدیگر نگاشته اند. این نامه های خصوصی که جزئیات بسیاری از زندگی روزمره ی آنان را دربرمی گیرد، برای شناخت شخصیت و افکار این دو بسیار مفید هستند.

 

زندگی نامه

خانواده: 

سید حسین، ملقب به جلال الدین، فرزند "سید احمد حسینی اورازانی طالقانی" در محله ی "سید نصرالدین" از محله های قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. مادرش، خواهرزاده ی شیخ آقابزرگ تهرانی (معروف به صاحب الذریعه) بود. او که در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد، نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدر و برادر بزرگترش در کسوت روحانیت بودند و از این رو جلال، دوران کودکی و نوجوانی را در محیطی مذهبی و در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذراند. وی خویشاوند (پسرعمو ؟) آیت الله سید محمود طالقانی بود.

تحصیلات مقدماتی:

پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازه ی درس خواندن در دبیرستان را نداد. به عقیده پدر، تحصیل فرزندش در مدارس دولتی، که همزمان با دوره ی اصلاحات رضاخانی بود، او را از راه دین و حقیقت منحرف می ساخت. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد. اما جلال به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد : "دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که: "برو بازار کار کن." تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم." جلال در بازار به ساعت سازی، سیم کشی و چرم فروشی می پرداخت.

پس از پایان دوره ی دبیرستان، پدر او را به نجف، نزد برادر بزرگش، سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا نزد دایی مادرش، شیخ آقابزرگ تهرانی، به تحصیل علوم دینی بپردازد. البته جلال، خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.  وی در "کارنامه سه ساله" ماجرای رفتنش به عراق را این گونه شرح می دهد: "تابستان 1322 بود، در بحبوحه جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد وحشت انگیز U.K.C.C و قرقی که در تمام جاده ها کرده بودند تا مهمات جنگی از خرمشهر به استالینگراد برسد، به قصد تحصیل به بیروت می رفتم که آخرین حد نوک دماغ ذهن جوانی ام بود. و از راه خرمشهر به بصره و نجف می رفتم که سپس به بغداد والخ ... اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم. تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم، کله خورده و کلافه از برادر و پدر."

پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بی اعتقادی به مذهب، در رفتار جلال مشاهده شد که بازتاب های منفی خانواده را به دنبال داشت: "شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شد که دیگر مهر نماز زیر پیشانی نمی گذاشت. در نظر خود من که چنین می کردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود. و تصدیق می کنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش."

پیوستن به حزب توده:

در ماه های اولیه پس از سقوط رضا شاه، حزب توده به عنوان یکی از شاخص ترین احزاب سیاسی تاریخ ایران تأسیس گردید و مأمنی برای جذب روشنفکران مستعدی شد که در آن سال ها در جستجوی راهی برای رهایی از استبداد، استعمار و عقب ماندگی سیاسی و اقتصادی ایران، تنها مسیر را در دلبستگی به آرمان های سوسیالیستی و تبلیغات پرهیاهوی پیرامون این تفکر، یافته بودند.

در اواخر دوران دبیرستان، جلال به همراهی تعدادی از دوستانش "انجمن اصلاح"- که نگاهی متفاوت به مذهب داشت-  را تشکیل داد و در کلاس های همین انجمن، زبان فرانسه، نقاشی و خطاطی را آموخت و به تدریس عربی و آداب سخنوری پرداخت.

پس از آن در سال 1323 به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. دوران پر حرارت بلوغ، آشنایی با اندیشه های احمد کسروی و مطبوعات حزب توده، اوج گیری حرکت های چپ گرایانه ی حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند و انقلابی آن حزب، و درگیری جنگ دوم جهانی، عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری وی شدند. همه ی این عوامل دست به دست هم داد تا به قول خود جلال، جوانکی با انگشتری عقیق در دست و سر تراشیده، تبدیل به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و یک دست لباس نیمدار آمریکایی شود.

آغاز نویسندگی و ترجمه :

جلال در سال 1324 با چاپ داستان "زیارت" در مجله ی سخن که زیر نظر صادق هدایت منتشر می شد، به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه "دید و بازدید" به چاپ رسید. در سال 1326 کتاب "از رنجی که می بریم" چاپ شد که مجموعه 10 قصه کوتاه بود و در سال بعد "سه تار" به چاپ رسید. پس از این سال ها آل احمد که به زبان های عربی و فرانسه تسلط داشت، به تشویق صادق هدایت و احسان طبری، به ترجمه روی آورد. در این دوره، به ترجمه ی آثار آندره ژید، کامو، سارتر و داستایوسکی پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد. داستان "زن زیادی" نیز به این سال تعلق دارد.

فعالیت سیاسی در حزب توده و پس از آن:

اوج فعالیت های سیاسی جلال در سالهای 1332-1322 است، یعنی از سال های آخر دارالفنون تا کودتای 28 مرداد. آل احمد به عنوان یکی از فعالان فرهنگی و ادبی حزب توده، به علت فعالیت مداومش در این حزب، مسئولیت های چندی را پذیرفت. خود در این باره می گوید: "در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره... و از اوایل سال 1325 مأمور شدم زیر نظر طبری، "ماهنامه مردم" را راه بیندازم که تا هنگام انشعاب، 18 شماره اش را درآوردم. حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم..."

جلال در سال 1326 به رهبری خلیل ملکی و 10 تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد می کردند و به قول خودشان نمی توانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه (شوروی) باشد. در این سال جلال و گروهی از همفکرانش، طرح استعفای دسته جمعی خود را نوشتند. آل احمد با نثر عصیانگرش در این باره می گوید: "روزگاری بود و حزب توده ای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی می نمود و ضد استعمار حرف می زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعوی های دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی دانستیم سر نخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم و تجربه می آموختیم. برای خود من «اما» روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم.(سال 23 یا 24؟) از در حزب خیابان فردوسی تا چهار راه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و ...."

جلال پس از گسستن از حزب توده، همراه با خلیل ملکی و یارانش، حزب نیروی سوم(حزب زحمتکشان ملت ایران) را بنا نهاد. او در اسفند 31، پس از اطلاع از محاصره منزل دکتر مصدق، با جمعی از "نیروی سومی ها" فورا به آنجا رفت و در مقابل منزل دکتر مصدق به دفاع از او سخنرانی کرد. اشرار قصد جان او کرده، وی را زخمی کردند. در همین ایام، توده ای ها او را از پلکان دانشسرای عالی پرتاب کردند که دچار آسیب دیدگی وخیمی از ناحیه کمر شد.

از اردیبهشت 32 جلال به خاطر اختلافات فراوان و انشعاب های متعدد حزبی، عملاً سیاست را کنار گذاشت. اما در پاییز همان سال، توسط ماموران تیمور بختیار، رئیس پلیس تهران دستگیر شد که خیلی زود با وساطت شوهر خاله ی سیمین دانشور و سپردن تعهدنامه ای به این مضمون که "من سیاست را بوسیده و کنار گذاشته ام"، آزاد شد. این خبر در روزنامه های آن زمان منتشر گشت. این در حالی بود که پس از کودتای 28 مرداد 1332 خلیل ملکی و بسیاری از فعالان سیاسی هوادار دولت مصدق، زندانی شدند.

در سال 1339، زمانی که ملکی پس از آزادی از زندان، تشکل "جامعه سوسیالیستها" را تاسیس نمود، جلال دیگر به آن ها نپیوست، اما به دلیل ارادتی که وی به خلیل ملکی داشت، در جلسات پیرامون موضوعات تاریخ هنر و زیبایی شناسی که در منزل وی با حضور افرادی چون هوشنگ کاووسی، بهرام بیضایی، داریوش آشوری و سیروس طاهباز تشکیل میشد، شرکت می کرد. جلال خود در این باره در مصاحبه ای گفته است: "من که وارد سیاست شدم، ایده آلیست بودم. یعنی حالا که فکرش را می کنم، می بینم اینطوری بوده. حتی واقع بینی نتوانست ازم آدمی حساب دان و اهل روزگار بسازد. این بود که سیاست را رها کردم. شاید هم به این علت که می دیدم یا خیال برم داشته بود که از این قلم به تنهایی کاری ساخته است. "

تحصیلات عالیه:

آل احمد که پس از اخذ مدرک دیپلم در سال 1322، برای تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی وارد دانشسرای عالی دانشگاه تهران شد، در سال 1325 مدرک لیسانس خود را دریافت کرد. وی تحصیلات عالیه خود را تا دوره ی دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل و پیش از دفاع از رساله ی خود (با عنوان داستان هزار و یک شب)، در سال 1330، از ادامه تحصیل دوری جست و به قول خودش: از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت.

ازدواج با سیمین:

آل احمد در ۱۳۲۷ در اتوبوس تهران به شیراز با سیمین دانشور، که او نیز دانشجوی دانشکده ادبیات و داستان نویس و مترجم بود، آشنا شد و در اردیبهشت 1329 با وی ازدواج کرد. سیمین دانشور دو سال از جلال بزرگ تر بود. پدر آل احمد با ازدواج او با دانشور مخالف بود و در روز عقد به قم رفت و سال ها به خانه ی آنها پا نگذاشت. یک سال پس از ازدواجشان، دانشور با بورسی تحصیلی به مدت نه ماه به آمریکا رفت. جلال در نبود همسر، علاوه بر فعالیت سیاسی به ساخت منزلی در زمینی که از طرف وزارت فرهنگ به او داده بودند، پرداخت که پس از بازگشت سیمین، در آن ساکن شدند. "...  و زنم سیمین دانشور که می شناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانشیار  رشته زیبایی شناسی و صاحب تألیف ها و ترجمه های فراوان، و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگردر نیامده؟) از ۱۳۲۹ به اینور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد..." این زوج علیرغم 14 سال زندگی مشترک، فرزندی نداشتند و به گونه ای که آل احمد، خود در کتاب "سنگی بر گوری" توضیح می دهد، خودش عقیم بوده است.

مشاغل:

آل احمد علاوه بر نویسندگی و ترجمه ی کتاب، در صحنه ی مطبوعات نیز حضور فعالانه و مستمری داشت و در مجلات و روزنامه ها فعالیت می کرد. "بشر" ارگان دانشجویی حزب توده، ماهنامه ی "مردم"، روزنامه ی "شاهد" به سردبیری مظفر بقایی، ماهنامه ی "علم و زندگی" که بانی آن خلیل ملکی بود، مجله ی "نقش و نگار" به مدیریت سیمین دانشور و سرپرستی "کیهان ماه" که دو شماره بیشتر نپایید و نیز همکاری با "جهان نو" به سرپرستی دکتر رضا براهنی از جمله فعالیت های آل احمد در عرصه مطبوعات می باشند.

وی از تیرماه 1326 به عنوان معلم به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در سال 1341 حدود 2 سال مشاور کتاب های درسی بود. یک سال هم منتظر خدمت و یک سالی هم مدیر یک دبستان بوده که قصه اش در "مدیر مدرسه" آمده است. او بنگاه مطبوعاتی تبلیغاتی "رواق" را همراه با باقر کمیلی در سال 1332 تاسیس کرد.

وی همچنین از موسسان "کانون نویسندگان ایران" در سال 1347 است که اساسنامه ی این تشکل اولین بار در خانه او به امضای هیئت موسس رسید.

فعالیت های ادبی و ویژگی آثار:

برای شناخت آل احمد لازم است او را در طول زندگی 46 ساله اش و در همه ابعاد شناخت. آل احمد نویسنده، آل احمد مبارز، آل احمد منقد، آل احمد مقاله نویس، ... اما نکته ای که در زندگی آل احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است. اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان هم عصرش مقایسه شود، این موضوع به خوبی مشخص می شود. وی در عمر 46 ساله اش نزدیک به 40 اثر را از خود به جا گذاشته است.

جلال آل احمد با استفاده از دو عامل "نثر کهن فارسی" و "نثر نویسندگان پیشرو فرانسوی" به نثر خاص خود دست یافته است. نثر آل احمد، نثری است شتابزده، عصیانگر، تاثیر گذار و در نهایت کوتاهی و ایجاز. آل احمد در شکستن برخی از سنت های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم نظیر داشت و این ویژگی در نامه های او به اوج می رسد. اغلب نوشته هایش به گونه ای است که خواننده می تواند بپندارد نویسنده هم اکنون در برابرش نشسته و سخنان خود را بیان می کند. نثر آل احمد برون گراست و برخلاف نوشته های صادق هدایت، نیاز چندانی به واکاوی و تحلیل ذهن و باطن شخصیت ها ندارد. برای آل احمد، نوشتن ابزاری بوده در خدمت ابراز نظر و عقیده اش و بنابراین بیشتر به کلی گویی گرایش داشته است. در حوزه ی ادبیات و زبان فارسی معاصر، عموماً تاثیر او را در دسته بندی های زیر بررسی می کنند:

1-  ترجمه و معرفی آثار نویسندگان بزرگ معاصر جهان از سال های 1326 به بعد که نقش عمده ای در پیشبرد ادبیات معاصر ایران داشت.

2-  معرفی شعر نو نیمایی و حمایت از شاعران جوان از جمله احمد شاملو و نصرت رحمانی.

3-  ایجاد تشکل های ادبی و انتشار مقالات گوناگون که برخی، مقالات او را جزو بهترین آثارش می دانند.

4-  گرچه نثر آل احمد ادامه دهنده راه محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت در ساده نویسی و  نزدیکی به زبان محاوره است، اما این نوع نگارش در نوشته های آل احمد به اوج می رسد. علاوه بر آن، نوآوری ها و ویژگی های خاص نثر او، از جمله صراحت و ایجاز، او را به الگویی در میان طیف ادبی و مردمی تبدیل کرد.

سفرهای جلال :

جلال آل احمد بسیار به سفر علاقه مند بود و به شهرهای مختلف ایران (یزد، کرمان، خوزستان، اصفهان، خراسان و ...) و همچنین خارج از ایران سفر نمود و تعدادی از مشاهدات و سفرنامه های خود را منتشر ساخت. جلال در مهرماه سال 1341 با بورسی از طرف یونسکو برای "مطالعه در روش های مختلف نوشتن کتاب های درسی" به مدت 4 ماه به اروپا رفت. در این سفر "محمدعلی جمالزاده" را نیز دیدار کرد. این دو پیش از آن هم با نامه نگاری هایی با یکدیگر ارتباط نه چندان موفقی داشتند. جمالزاده نوشته بود که جلال جوان، کمی که سالخورده شود، طغیان عصیانش آرام می گیرد و او را بهتر درک خواهد کرد.

پس از بازگشت از این سفر، جلال به دعوت دولت اسرائیل که در آن زمان (بعد از جنگ دوم جهانی) هنوز نوپا بود، برای مشاهده ی پدیده "کیبوتص"، به مدت دو هفته به اسرائیل رفت. جلال آل احمد از علاقه مندان به ایده "کیبوتص" (به معنی تعاون، نوعی دهکده اشتراکی است که در آن مالکیت خصوصی وجود ندارد و مالکیت تنها اشتراکی است.) بود. وی همچنین مقالاتی را درباره "سوسیالیزم دهقانی اسرائیل" برای ایرانیان نوشت. البته این سفر معترضان فراوانی داشت که از آن جمله آیت الله خامنه ای بوده است که در تماسی تلفنی با آل احمد، دراین خصوص به او اعتراض می کند. جلال شرح سفر خود را در کتاب "سفر به ولایت عزرائیل" منتشر ساخت.

پس از آن، وی در فروردین 1343 رهسپار حج شد. کتاب "خسی در میقات" که سفرنامه ی حج جلال است، یکی از آثار مورد توجه وی می باشد. او در مرداد ماه سال 1343 به دعوت خانه فرهنگ ایران و شوروی به روسیه سفر کرد و سفرنامه ی این سفر حدوداً یک ماهه را نوشت. وی نهایتاً در تیرماه سال 1344 به دعوت دانشگاه هاروارد برای شرکت در سمینار بین المللی ادبی-سیاسی به آمریکا رفت و آخرین سفرنامه ی خود را با عنوان "سفر به آمریکا" به نگارش درآورد که تا سال ها چاپ نشد.

زن در دیدگاه جلال :

اندیشه های جامعه شناختی جلال را می توان در سه دسته ی اندیشه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تقسیم نموده و بررسی کرد. یکی از مقوله های اجتماعی مورد توجه در آثار جلال آل احمد، زن است. زن به عنوان پدیده ای اجتماعی، تقریباً هم زمان با انقلاب مشروطه به ادبیات راه می یابد.

پیش از جلال، صادق چوبک و بزرگ علوی نیز تصویری از زنان را در داستان های خود به نمایش کشیدند که تصویری جامع از زنان دوران آنها نبود. در آثار چوبک زنان یا مادرند و جنبه مادری شان به آنها هویت می دهد و یا اینکه محتاج مردها و در فکر هم آغوشی اند. در آثار بزرگ علوی هم زنان طبقه مرفه توصیف می شوند که زیبا و رمانتیک هستند.

اما جلال آل احمد تصویر واقعی تری را از کلیت زنان جامعه خود به خواننده نشان می دهد. او زنان را تحت تاثیر ستم ها، خرافه پرستی ها و نادانی های جامعه ای مردسالار که در آن هیچ حق و هویتی نداشته و به حقارت کشیده شده اند، نمایش می دهد. محرومیت ها و بیچارگی های زنانی که یا هوو دارند یا به دنبال دوا و درمان بی فرزندی، به هر دری می زنند و اگر از خود فارغ شوند، به عروس ها، هووها و مادرشوهرهای خود نیش و کنایه می زنند و این بدبختی زنان متوسط و پایین جامعه است. جامعه ای که در آن زن شخصیتی است منفعل که ابتدا در خانه ی پدری و سپس در اسارت خانه شوهر، نادیده انگاشته می شود و حقی بیش از این برای خود قائل نیست.

با این حال آل احمد در کتاب غربزدگی خود، آزادی صوری زنان را بی ارزش خوانده و به " ایجاد مساوات مادی و معنوی میان زن و مرد، به گونه ای که زنان نیز بتوانند همدوش مرد، مسئولیت اداره ی گوشه ای از اجتماع (غیر از خانه، که امری مشترک میان زن و مرد است) را به عهده بگیرند"، اشاره می کند.

درباره جلال آل احمد:

رویکرد فکری جلال را در دوران زندگی اش می توان به چهار بخش تقسیم نمود:

1-  دوره ی پایبندی به مذهب، تحت تاثیر خانواده.

2-  دوره ی گرایش به مارکسیسم و عضویت در حزب توده.

3-  دوره ی گرایش به اگزیستانسیالیسم و اصالت وجود، تحت تاثیر اندیشه های سارتر، کامو و همچنین خلیل ملکی.

4- دوره ی بازگشت به خویشتن و پرداخت مجدد به مذهب، تحت تاثیر دکتر شریعتی و مبارزات روحانیت علیه رژیم.

همسرش، سیمین دانشور درباره او می گوید: "اگر جلال در نوشته هایش تلگرافی، حساس، دقیق، تیزبین، خشمگین، افراطی، خشن، صریح، صمیمی، منزه طلب و حادثه آفرین است، اگر کوشش دارد خانه ی ظلم را ویران کند، اگر در نوشته هایش میان سیاست و ادب، ایمان و کفر، اعتقاد مطلق و بی اعتقادی در جدال است، در زندگی روزمره هم همین طور است." دانشور هدف آل احمد را دست یابی به یک راه حل برای نجات خود و فرهنگ و میهن خود می داند. 

درباره جلال، تاکنون آثاری چاپ شده است که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1-  "نقدی بر غرب زدگی" نوشته داریوش آشوری. (1345)

2-  "غروب جلال" نوشته سیمین دانشور که در سال 1360 منتشر شد.

3-  "میعاد با جلال" نوشته مهرزاد جهانی ویشه سرابی، که سالهای پایانی عمر جلال را بیان می کند. (1362)

4-  ""جلال از چشم برادر" نوشته برادر جلال، شمس آل احمد. (1369)

5-  "چکامه زخم" مجموعه ای از ٤٧ شعر که برای آل احمد سروده شده و علی بهداروند در سال ١٣٧٢ منتشر کرد. در این کتاب شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، م.آزاد و حسین منزوی آمده است.

6-  عامیانه های جلال آل احمد" نوشته محمد دربیگی نیز در سال ١٣٧٧ منتشر شد.

7-  "یادنامه جلال آل احمد" مجموعه مقاله هایی از علی شریعتی، محمد علی جمالزاده، عبدالکریم سروش، آیت الله طالقانی و دیگر موافقان و مخالفان جلال آل احمد که  درباره ی او نوشته شده اند. این کتاب را علی دهباشی در سال ١٣٧٨ منتشر کرد.

8-  "خشت و شیشه" نوشته ناصر فتحی راسخ، که درباره هنر معماری در آثار جلال بحث می کند و در سال ١٣٨٦ منتشر شد.

9-  " جلال آل احمد و گذار از سنت به تجدد" نوشته حسین قاضیان. (1386)

آیت الله خامنه ای، جلال را به عنوان کسی که روشنفکری اصیل و مردمی را از غربت درآورده معرفی می کند و بیان می دارد که: "بهترین سال های جوانی ام با محبت و ارادت به جلال گذشته است." وی جلال آل احمد را اینگونه وصف می کند: "باید گفت در خدمت و خیانت روشنفکران، نشان دهنده و معین کننده شخصیت حقیقی آل احمد است... در سال 47 که او را در مشهد زیارت کردم، سعی او را در جمع آوری مواردی که کتاب را کامل خواهد کرد، مشاهده کردم... به نظر من سهم جلال بسیار قابل ملاحظه و مهم است ...آل احمد نعمت بزرگی بود. حداقل یک نسل را او آگاهی داده و این برای این انقلاب کم نیست ."

آل احمد در فروردین 1343 پیش از سفر به حج، به ملاقات آیت الله خمینی رفته و کتاب غرب زدگی اش مورد توجه ایشان قرار گرفته بود. همچنین او از مکه نامه ای با عنوان "در خدمتیم" برای آیت الله خمینی _که از زندان ساواک آزاد شده و به قم عزیمت کرده بود_ نوشت.

دکتر علی شریعتی که از دوستان جلال بوده، درباره او می گوید: "...یک کسی که در عمرش، ناگهان به سراغ مردم آمد، ناگهان به سراغ ایمان ما آمد، آنچه مردم همواره در آن بودند و روشنفکران همواره از آن می گریختند....حج کرد و حج نامه نوشت. روی سنت ها تکیه کرد و روی چیزهایی که می گفتند باید آنرا کنار گذاشت و اینها با فرهنگ و تمدن اروپا هیچ سنخیتی ندارد. او روی آنها انگشت گذاشت و آنها را معنی کرد ... در این آخرین فصل زندگیش که بزرگترین فصل زندگیش بود و تولد جدید درستین یافته اش بود، سه چهار سال بیشتر عمر نکرد و اگر می ماند برای ما چقدر بزرگ می شد ..."

همایون کاتوزیان درباره او می گوید : "با جلال آل احمد در سال 1339 در منزل خلیل ملکی آشنا شدم؛ اگر چه او را از روی نوشتههایش خوب میشناختم، در همان دیدار و آشنایی نخست او را آدمی رُک و صمیمی و خوش بیان و خونگرم یافتم." وی همچنین جلال را فردی آزادیخواه توصیف می کند.

آیدین آغداشلو(نقاش پیشکسوت معاصر) می گوید: "در کنار همۀ مباحثی که دربارۀ دیدگاه های سیاسی ـ اجتماعی، عقاید مختلفش، جنگجو بودنش، یا هر چیزی که دربارۀ آل احمد اظهار می شود، برای من کفایت می کند که چهره ی آل احمد را در این دو قصه (مدیر مدرسه و سنگی بر گوری) جستجو بکنم... این دو قصه بسیار به هم شبیه اند، هر دو حدیث نفس اند." آغداشلو کتاب سنگی بر گوری را اثری درخشان معرفی می کند و درباره ی آن می گوید: "تمام این کتاب در کنار قصه های دیگری که در آن هست، حوادث، برخوردها، حتی قصه های فرعی، مثل فوت خواهر سیمین، همه اینها حول یک محور اصلی عمل می کنند. حول آدمی که از پس چیزی که عظیم تر و عمده تر است برنمی آید. اینجا فقط یک مدرسه و یک سیستم در دورۀ محمدرضا شاه پهلوی نیست.(اشاره به داستان مدیر مدرسه) اینجا مساله خیلی خیلی گسترده تر است. اینجا آدمی است که به خودش می گوید تو در این چرخه ی حیات چه میکنی، عقیمی. تمام سعی باطل و دیوانه کننده این آدم که می خواهد از عقیم بودن بگریزد، می خواهد این چرخه ی حیات را ادامه بدهد، نمی خواهد به خاطر عقیم بودن از این چرخه ی حیات بیرون بیفتد. این سعی باطل و کوشش فوقالعاده که در تمام این کتاب هست، لرزاننده است. آدمی که به هر چیزی تمسک می جوید، به داروهای خرافی، به پزشکان و حتی در جایی اگر ما قصه را جدی تر بگیریم، این ماییم که از پس عقیم بودن خودمان در یک دوره ی تاریخی برنیامدیم. پناه بردن او به فلان پزشک در سوئیس و زوریخ هم احتمالاً اثر زیادی نخواهد کرد. این چیزی است که آل احمد می خواهد به ما بگوید. به آن فکر می کند، مساله اش است. آیا ما می توانیم در جای دیگری علاج خودمان را پیدا کنیم، نمی تواند پیدا کند. سعی می کند خودش را قانع کند، سعی می کند همسرش را قانع کند. این کتاب یکی از تکاندهنده ترین، یکی از عمیق ترین کتاب هایی است که آل احمد نوشته است."

احمد شاملو در وصف او می گوید :

"قناعت وار، تکیده بود .

باریک و بلند ،

چون پیامی دشوار، در لغتی .

با چشمانی از سوال و عسل،

و رخساری برتافته ،

از حقیقت و باد .

مردی با گردش آب .

مردی مختصر ،

که خلاصه ی خود بود."

وفات:

جلال در سال های پایانی عمر خود با روحی خسته و سرگردان از اندیشه های گوناگون به تعمق در احوال خویشتن خویش می پردازد و گویا کودکیست که می خواهد به دامان خانواده ای که زمانی آن را ترک کرده، بازگردد. او پس از سال ها اعتقاد به تفکرات مادی، در سفرنامه ی "خسی در میقات"، به این تحول روحی اشاره می کند و می گوید: "دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است..." شاید به دلیل همین تغییر نگرش بود که وی بالاجبار، برای دوری از قضاوت ها و جنجال ها، در سال های آخر عمر، به کلبه ای در میان جنگل های اسالم کوچ کرده بود.

جلال به ناگاه در غروب روز هفدهم شهریور ماه سال 1348 در چهل و شش سالگی، در اسالم گیلان، زندگی را بدرود گفت. پس از مرگ نا به هنگام آل احمد، جنازه ی وی به سرعت تشییع و دفن شد که باعث ایجاد باوری درباره سر به نیست شدن او توسط ساواک شد. همسر وی، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کرده است و علت مرگ وی را آمبولی، در اثر مصرف زیاد مشروب قزونیکا ( ودکایی ساخت ایران در آن زمان) و سیگار اشنو ذکر می کند که منجر به سکته قلبی شده است.  ولی شمس آل احمد، قویاً معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب  "از چشم برادر" بیان کرده است.

جلال آل احمد در وصیت نامه ی خود آورده بود که جسد او را در اختیار اولین "سالن تشریح دانشجویان" قرار دهند. ولی از آن جا که وصیت وی برابر شرع نبود، پیکر او در مسجد فیروزآبادی، جنب بیمارستان فیروزآبادی شهرری، به امانت گذاشته شد تا بعدها مقبره ای در شأن او ایجاد شود و این کار هیچ گاه صورت نگرفت. بر دیواری که جلال در پای آن آرمیده  فقط این جمله نوشته شده است: " آرامگاه ابدی جلال آل احمد، مردی که در میقات خسی و در ادبیات کسی بود؛ همو که جلال آل قلم بود." قبر خلیل ملکی نیز که در تیرماه همان سال(1348) فوت شده بود، در همین مسجد قرار دارد.

هم اکنون یکی از بزرگراه های پایتخت به نام جلال آل احمد مزین شده است.

خانه جلال و سیمین:

خانه ی پدری جلال و همچنین خانه ی او و سیمین دانشور به عنوان آثار ملی ایران به ثبت رسیده اند. خانه ی پدری وی مربوط به اواخر دوره ی قاجار است و در سال 83 با شماره ثبت 11206 به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. این خانه در خیابان خیام، خیابان شهید کارکن اساسی، پلاک 75 واقع شده است.

خانه ی آل احمد و دانشور نیز در سال 83 با شماره ثبت 11466 به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است و دانشور تا پایان عمر خود (سال 1390) در این خانه زیسته است. این خانه در شمال شهر تهران، خیابان شریعتی، حد فاصل خیابان شهید برادران واعظی و میدان قدس، خیابان شهید تقی رفعت، کوچه بیژن، پلاک 16 واقع شده است. این زوج در این خانه در حدود سال های 1332 با نیما یوشیج همسایه بوده و با وی مجالست داشته اند. خواهر سیمین دانشور گفته است که سیمین وصیت کرده تا خانه به میراث فرهنگی سپرده شود تا پس از او چراغ خانه روشن باشد و کسی از آن نگهداری کند و یاد صاحبان آن را زنده بدارد.

جایزه ادبی جلال :

جشنواره جایزه ادبی جلال که از سال 1387 برای نخستین بار در سالروز تولد وی، از طرف موسسه دولتی خانه کتاب، به هدف ارتقای زبان و ادبیات ملی- دینی، برگزار شد، یکی از مهمترین جوایز ادبی در ایران محسوب می شود. غلامعلی حداد عادل، رئیس وقت فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در آیین پایانی نخستین دوره ی جایزه ادبی جلال آل احمد، دراین باره می گوید: "غرض از نامیدن این جایزه به نام جلال آل احمد کوششی است برای زنده نگه داشتن نام او ، بنابراین وظیفه داریم به صرف نام او تکیه نکنیم..." وی تصریح می کند که "سرگذشت آل احمد سرگذشت یک فرد نیست، بلکه سرگذشت یک نسل است. شناخت هر دوران زندگیش، قطعه ای پرتنش و پرتپش تر از تاریخ قرنی است که در آن زندگی می کنیم."

 

منابع:

* کتاب های جلال آل احمد، انتشارات فردوس و انتشارات رواق

* دانشور، سیمین، غروب جلال، چاپ سوم، تهران، نشر خرم، 1370

* آل احمد، شمس، از چشم برادر، قم، کتاب سعدی، 1369

* دهباشی، علی، یادنامه جلال آل احمد، تهران، نشر شهاب ثاقب: به دید، 1378

* گلابدره ای، محمود، یادنامه آقاجلال، انتشارات پیکان، 1380

* شب های مجله بخارا، بزرگداشت جلال آل احمد، مهرماه 1392

* زندگی و آثار جلال آل احمد، پایان نامه های کارشناسی ارشد، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران

* خواجه مراد اف (استاد افغانی ادبیات فارسی)، وبسایت BBC فارسی، جلال آل احمد و نثر برونگرای فارسی.

*  علی امینی نجفی، وبسایت BBC فارسی، جلال آل احمد در آوردگاه سنت و مدرنیته.

* دوهفته نامه پگاه حوزه.

* جلال آل احمد(Jalal Al-e-Ahmad) ویکی پدیا فارسی و انگلیسی.

 

تاریخ ثبت مقاله: آذر ماه 1392

***

هرگونه کپی برداری به منظور تجاری ممنوع است. کپی برداری در سایر موارد صرفاً با اجازه ی مدیر سایت و نویسنده مجاز می باشد.


تعداد بازدید ( 2663 )
ارسال نظر
( نمایش داده نمی شود )  
Captcha