محمدصادق چوبین
صادق چوبک
محمدصادق چوبین، مشهور به صادق چوبک از نام‌آوران ایرانی در حوزۀ ادبیات داستانی است. تنگسیر، سنگ صبور، انتری که لوطی‌اش مرده بود، خیمه‌شب‌بازی و ... از آثار اوست. صادق چوبک به سال 1295 خورشیدی در بوشهر به دنیا آمد.

محمدصادق چوبین (صادق چوبک)

Sadeq Chubak

 

ملیت: ایرانی

تولد: 12 تیرماه 1295 خورشیدی (3 جولای 1916)

محل تولد: بوشهر، ایران

فوت: 13 تیرماه 1377 (3 جولای 1998)

محل فوت: برکلی، کالیفرنیا، آمریکا

تحصیلات: دیپلم ادبی

شغل:

* نویسنده و مترجم

* کارمند دولت

همسر: قدسی خانم(قدسی چوبک)، تاریخ ازدواج : 1314

فرزندان:

* دو پسر : روزبه (متولد 1323)، بابک (متولد 1326)

سبک: رئالیسم

سال‌های فعالیت:

* نویسندگی : حدوداً 25 سال (1345- 1320)

* ترجمه : از سال 1320 تا پایان عمر

آثار:  آثار صادق چوبک را به‌طورکلی می‌توان در چهار دسته طبقه‌بندی کرد:

الف) مجموعه داستان‌ها :

  • "خیمه‌شب‌بازی" (سال 1324) :

    این کتاب شامل 11 داستان کوتاه است که نخستین بار با تشویق بزرگ علوی به چاپ رسیده است. عناوین داستان‌های این مجموعه : "نفتی"، "گل‌های گوشتی"، "عدل"، "زیر چراغ‌قرمز"، "آخر شب"، "مردی در قفس"، "پیراهن زرشکی"، "موسیو الیاس"، "اسائه‌ی ادب"، "بعدازظهر آخر پاییز" و "یحیی" است. چوبک در این مجموعه، داستان "اسائه‌ی ادب" را به صادق هدایت و داستان "بعدازظهر آخر پاییز" را به مسعود فرزاد هدیه نمود. این مجموعه‌ی نخست، با هزینه‌ی شخصی چوبک(هزار تومان قرض کرده بود)، و در تیراژ 1000 نسخه منتشر شد. گرچه این کتاب علیرغم محبوبیت گسترده، به خاطر داستان "اسائه‌ی ادب"  تا 10 سال بعد اجازه‌ی تجدید چاپ نیافت، اما در سال 1329 چاپ دیگری از خیمه‌شب‌بازی با حذف "اسائه‌ی ادب" و گنجاندن داستان "آه انسان" به‌جای آن، منتشر گشت. به‌زعم بسیاری از منتقدان، این کتاب نخست چوبک، ارزشمندترین اثر وی به‌حساب می‌آید.

  • "انتری که لوطی‌اش مرده بود" (سال 1328) :

    دومین مجموعه داستان چوبک شامل 3 داستان کوتاه "چرا دریا توفانی شده بود"، "قفس"، "انتری که لوطی‌اش مرده بود" و یک نمایش‌نامه‌ی تک شخصیتی به نام "توپ لاستیکی" است که توسط انتشارات جاویدان به چاپ رسید. در سال 1341 هم‌زمان با انتشار چاپ دوم این کتاب، ابراهیم گلستان، تهیه‌ی فیلم "دریا" را بر اساس داستان "چرا دریا طوفانی شده بود" با همکاری فروغ فرخزاد آغاز نمود، اما این فیلم به دلایلی ناتمام ماند.

  • " روز اول قبر" (مرداد سال 1344) :

    این مجموعه داستان شامل 9 داستان کوتاه با عنوان‌های "گورکن"، "چشم‌شیشه‌ای"، "دسته‌گل"، "یک‌چیز خاکستری"، "پاچه‌خیزک"، "روز اول قبر"، "همراه"، "عروسک فروشی"، "یک شب بی‌خوابی" و یک نمایش‌نامه به نام "هفت‌خط" است که به پسرش روزبه تقدیم شده است. نمایش‌نامه‌ی اخیر توسط دانشجویان ژاپنی دانشگاه شیراز به روی صحنه رفته است. (داستان دیگری به نام "همراه(به شیوه‌ای دیگر)" نیز که بر اساس مضمون داستان "همراه" است، در این مجموعه به چاپ رسیده است.)

  • " چراغ آخر" (اسفند سال 1344) :

    این مجموعه 8 داستان کوتاه شامل "چراغ آخر"، "دزد قالپاق"، "کفترباز"، "بچه‌گربه‌ای که چشمانش باز نشده بود"، "اسب چوبی"، "آتما، سگ من"، "پریزاد و پریمان" و "دوست" و یک داستان شعرگونه به نام "ره آورد" است. فیلم "طوقی" به قلم و کارگردانی علی حاتمی، در سال 1349 بر اساس داستان "کفترباز" چوبک ساخته‌شده است. البته در چاپ اول این مجموعه، داستان "عمرکشون" وجود داشته که به ملاحظات مذهبی در چاپ‌های بعدی حذف‌شده است.

    ب) رمان :

  • "تنگسیر" (سال 1342) :

    چوبک این رمان را که مضمونی حماسی دارد، به همسرش تقدیم کرده است. این رمان ماجرای قیام یک چهره‌ی مردمی و محبوب تنگستانی در جنوب کشور به نام زائرمحمد علیه ظلم و استثمار در دوران قاجار است. این رمان_ اگرچه جزو آثار قوی نویسنده به شمار نمی‌آید_ پر خواننده‌ترین اثر وی بوده و به 18 زبان‌ مختلف ترجمه‌شده است. ترجمه‌ی انگلیسی کتاب با عنوان "The man and his gun" به چاپ رسیده است. در سال 1353 فیلم "تنگسیر" بر اساس رمان چوبک، به کارگردانی امیر نادری و با بازی بهروز وثوقی روی پرده رفت.

  • "سنگ صبور" (سال 1345) :

    داستان این رمان اگرچه در شیراز و برمبنای داستانی واقعی اتفاق افتاده، به زادگاه‌ چوبک، بوشهر تقدیم شده است. قصه‌ی "سنگ صبور" به شیوه‌ی جریان سیال ذهن و از زبان شخصیت‌های مختلف نوشته‌شده، به صورتی که برای بیان افکار ذهنی هر یک از شخصیت‌ها، نثر رمان مطابق با شخصیت موردنظر تغییر کرده است. ازآنجاکه نحوه‌ی بیان کتاب در داستان‌نویسی نوین ایران تازگی داشت و همچنین به دلیل افراط چوبک در زشت‌نویسی و استفاده‌ی بسیار از الفاظ رکیک، انتشار کتاب بحث‌های زیادی را در محافل ادبی آن زمان برانگیخت.

    ج) ترجمه‌ها :

  • کتاب "پینوکیو" اثر کارلو کولودی را نخستین بار به فارسی و با عنوان "آدمک چوبی" برگردان کرد. (سال 1329)
  • کتاب "آلیس در سرزمین عجایب" لوییس کارول در حوزه‌ی ادبیات کودک را به فارسی برگرداند. (سال ...)
  • شعر "غراب" ادگار آلن‌پو را ترجمه و در نشریه‌ی کاوش(نشریه‌ی شرکت نفت) چاپ نمود. (سال 1338)
  • نمایش‌نامه "پیش از ناشتایی" نوشته‌ی یوجین اونیل را به فارسی برگرداند. (سال ...)
  • کتاب "مه‌پاره" شامل داستان‌های عاشقانه هندی را ترجمه و در انتشارات نیلوفر تهران منتشر کرد. (سال 1370)

    مه‌پاره، شانزدهمین بخش از نسخه‌ی کهن مفصل سانسکریتی است که به ‌نام "جوهر اقیانوس زمان" معروف است. این کتاب شامل مجموعه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی 20 داستان عاشقانه‌ی هندی است و طرح آن به سبک و سیاق داستان‌های "هزار و یک شب" شکل‌گرفته است. ترجمه از سانسکریت به انگلیسی این کتاب توسط "ف.و.بین" و از انگلیسی به فارسی آن توسط صادق چوبک انجام شد.

    و نمایش‌نامه "شکونتلا اثر کالیداس، نویسنده و شاعر هندی که مرگ فرصت پایان ترجمه‌ی آن را به وی نداد.

    د) خاطره‌نویسی :

  • چوبک که همواره خاطرات روزانه می‌نوشت، در اواخر عمر، چند صفحه از این خاطرات را با عنوان‌های "دیروز" و "سفر مازندران و چند یاد دیگر" در دفتر هنر نیوجرسی چاپ نموده است. سایر یادداشت‌های چوبک بنا بر وصیتش، پس از مرگ وی سوزانده شدند.

 

 

زندگی‌نامه

خانواده:

محمدصادق چوبین، مشهور به صادق چوبک، فرزند محمداسماعیل و رقیه سلطان، در بندر بوشهر، در سال 1295 و در گرماگرم جنگ اول جهانی، به دنیا آمد. پدرش تاجر و بازرگانی بوشهری بود که با هندوستان و بریتانیا روابط تجاری داشت. صادق در رفاه اقتصادی بزرگ شد. به گفته‌ی خودش در آن زمان، گدای بوشهری وجود نداشت و مردم در شهری که پر از کنسولگری‌های روس، انگلیس، آلمان، فرانسه و ... بود، ازلحاظ مالی تأمین بودند. صادق تا مقطع سوم ابتدایی در مدرسه‌ی "سعادت" بوشهر تحصیل کرد که "میرزا احمدخان دریابیگی"_از فارغ‌التحصیلان دارالفنون_ آن را با الگوی دارالفنون(شامل لابراتوار، موزه و...) بنا نهاده بود. پس‌ازآن، در سال 1303 به بیماری مالاریا مبتلا شد و مادرش با چشمی اشک‌بار او را برای معالجه به شیراز فرستاد. صادق نزد پدرش که در آن زمان با همسر دوم خود در شیراز زندگی می‌کرد، اقامت گزید: "شب‌ها پدرم دو کتاب برای همسرش می‌خواند و من هم گوش می‌دادم. یکی کتاب "یکی بود یکی نبود" جمال‌زاده و دیگری "هزار و یک شب". من علاقه زیادی به شنیدن این داستان‌ها داشتم و دلم می‌خواست یک روزی بتوانم چنین چیزهایی بنویسم." صادق همچنین اولین بار با کتاب "سه مکتوب" میرزا آقاخان کرمانی در منزل پدر آشنا می‌شود. کتابی که بعدها از آن در نگارش داستان "روز اول قبر" بهره می‌برد. میمونی به نام مخمل نیز که صادق در خانه‌ی پدر با آن سرگرم می‌شد، بعدها در داستان "انتری که لوطی‌اش مرده بود"، به شخصیت اول داستان چوبک تبدیل شد.

صادق در شیراز در مدرسه‌های "شفاییه"، "باقریه"، "سلطانیه" و "حیات" تحصیل نمود. او با اتومبیل فوردی که پدرش برایش خریده بود، رفت‌وآمد می‌کرد و بیشتر وقتش را در کتابخانه‌ی عمویش به مطالعه مشغول بود. در این دوره او با پیگیری‌های خود و نظارت مادرش به آموزش زبان انگلیسی و عربی پرداخت. نخستین مقاله‌های او در سال 1310 در روزنامه محلی "بیان حقیقت" شیراز به چاپ رسید. وی در سال 1313 در امتحان ورودی کالج شبانه‌روزی البرز تهران پذیرفته شد.

ادامه تحصیل:

چوبک در سال 1314، در کالج آمریکایی البرز در تهران به ادامه تحصیل پرداخت. در همین سال با قدسی خانم (دختری جنوبی؟ که هم‌زمان به کالج آمریکایی دختران می‌رفت)، مسعود فرزاد، پرویز ناتل خانلری و سپس با صادق هدایت آشنا شد. وی در این دوران گزارشی در چند شماره‌ی روزنامه ایران به چاپ رساند که مربوط به سیف‌القلم، جانی معروف و قاتل زنان روسپی شیراز بود. چوبک این مرد را از نزدیک می‌شناخته است: "سال ۱۳۱۳ من از مدرسه آمریکایی تهران به شیراز برگشتم که تصدیق سیکل اول را از یک مدرسه دولتی بگیرم. در این زمان که سخت مشتاق فلسفه و حکمت اسلامی بودم در مسجد نو شیراز در محضر محمدعلی حکیم حاضر می‌شدم. این میرزا بعدها به تهران آمد و در مدرسه سپهسالار و دانشگاه معقول و منقول از اجله‌ی مدرسین حکمت الهی شد. در محضر او بود که من با یک سید شیرازی‌الاصل هندی شده آشنا شدم. مردی بود با لباس سفید کتان پاکیزه که می‌گفت از هندوستان آمده و طالب کسب معنوی ست. چون انگلیسی او خیلی خوب بود با من شاگردمدرسه آمریکایی خیلی زود اخت شد و ساعت‌ها باهم حرف می‌زدیم و وقت می‌گذراندیم. روزی که او را به جرم قتل گرفتند، برای من روز عجیبی بود. زیرا با محاسبه‌ی روزهایی که او مرتکب قتل زنان شده بود، می‌دیدیم که او یا این قتل‌ها را انجام می‌داده و به مدرسه می‌آمده و یا بلافاصله بعد از درس به سراغ قربانی خود رفته بوده است." گزارش چوبک با مقدمه‌ای درباره توانایی‌های نویسندگی او به کوشش حسین شجره، سردبیر روزنامه و همچنین معلم وی در کالج آمریکایی همراه بود. چوبک بعدها رمان "سنگ صبور" را نیز بر اساس این داستان نوشت و منتشر کرد.

او در سال 1316 دیپلم ادبی خود را از کالج البرز گرفت و به‌عنوان دبیر در وزارت فرهنگ استخدام شد. سپس با قدسی خانم ازدواج کرد و به تدریس در دبیرستان شرافت در خرمشهر پرداخت. در همین سال، چوبک در منزل جدید خود در خرمشهر، چند روزی میزبان پرویز ناتل خانلری بود که همراه با علی‌اصغر حکمت، وزیر فرهنگ وقت به خوزستان سفر کرده بودند. این اقامت کوتاه، آغاز دوستی عمیقی بین آن دو را رقم زد.

مشاغل:

تدریس در دبیرستان، یک سال تحصیلی بیشتر به طول نینجامید و سال بعد چوبک برای خدمت نظام احضار شده و به دانشکده افسری تهران رفت. در سال دوم خدمت سربازی، به خاطر تسلطش به زبان انگلیسی و فعالیت به‌عنوان مترجم، در رکن سوم ستاد ارتش خدمت کرد و همان‌جا با امیرعباس هویدا که هم‌زمان دوران سربازی خود را می‌گذراند، آشنا شد. وی پس از پایان سربازی در سال 1319، در اداره کل ساختمان وزارت مالیه(دارایی) در سمت تحویل‌دار به‌صورت قراردادی استخدام و در تهران ماندگار شد.

پس از شهریور 1320 با ورود مستشاران آمریکایی، چوبک به بخش زبان خارجه وزارتخانه منتقل‌شده و به‌عنوان مترجم آغاز به کار کرد. پس از رفتن مستشاران از ایران در سال 1324، حقوق چوبک به دلیل رسمی شدن او در اداره، از هزار تومان به سیصد و پنجاه تومان کاهش یافت. چوبک که در این زمان صاحب یک فرزند شده بود، به درخواست خودش، با حفظ حقوق از وزارت دارایی منتظر خدمت شد تا بتواند هم‌زمان به کار بپردازد و مخارج خانواده را بپردازد. او به مترجمی، منشی‌گری و تدریس زبان انگلیسی پرداخت. همچنین در این فرصت، نخستین مجموعه داستان خود با نام "خیمه‌شب‌بازی" را تکمیل و چاپ نمود.

وی در سال 1326 به پیشنهاد الول ساتن(LAURENCE PAUL ELWELL-SUTTON)_شرق‌شناس انگلیسی_در روابط عمومی سفارت انگلیس به‌عنوان مترجم استخدام شد. دو سال بعد در شرکت نفت ایران و انگلیس (که در دوره‌ی نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق تبدیل به شرکت ملی نفت ایران شد)، به‌عنوان مترجم و سپس در سمت مسئول کتابخانه به کار پرداخت. او در سال 1353 خود را بازنشسته کرده و راهی انگلستان و سپس آمریکا شد.

نویسندگی :

پس از شهریور سال 1320، با کاهش قدرت دیکتاتوری و آزادی نسبی ایجادشده، چوبک برای چاپ آثارش اقدام نمود. او نخستین داستان‌هایش را برای خواندن و اظهارنظر به بزرگ علوی و صادق هدایت می‌دهد: "بزرگ علوی پس از خواندن داستان‌هایم مرا تشویق به چاپ آن‌ها کرد و گفت یا به ایرج اسکندری نشان بده و یا به خامه‌ای." دکتر انور خامه‌ای در آن زمان به همراه احسان طبری عضو هیئت تحریریه‌ی ماهنامه "پیام مردم" متعلق به حزب توده بود. داستان‌هایی که در این مجله به چاپ رسید، در سال 1324 در کتاب "خیمه‌شب‌بازی" چوبک منتشر شد. این کتاب ارزشمندترین اثر نویسنده ازلحاظ زاویه دید، توصیف مناظر، فضاسازی و بیان داستان به شمار می‌رود.

پس از انشعاب در حزب توده در سال 1327 و انتشار ماهنامه‌ی "اندیشه‌ی نو" که توسط خلیل ملکی و سایر انشعابیون حزب توده منتشر می‌شد، چوبک داستان "قفس" را برای چاپ به دکتر خامه‌ای داد که به دلیل واقع‌نگری بدبینانه‌ی آن و اینکه ایدئولوژی سوسیالیسم و آرمان‌های حزب توده، با بدبینی سازگاری ندارد، با مخالفت تحریریه مواجه شده و کنار گذاشته شد. گرچه این داستان کوتاه در سال 1328 در کتاب دوم چوبک با عنوان "انتری که لوطی‌اش مرده بود"، به چاپ رسید، اما چوبک به دلیل نگاه تلخ اجتماعی‌اش، حمایت حزب توده و طرفداران آن را از دست داد. آنان وی را منحرف، منحط و ضد اجتماع و در خدمت امپریالیسم می‌خواندند. چاپ دوم خیمه‌شب‌بازی در سال 1329 با حذف "اسائه‌ی ادب" که طنزی تند و سیاسی بود، و گنجاندن داستان "آه انسان" به‌جای آن، که نوعی اتوبیوگرافی با نثری شاعرانه بود، منتشر شد. چوبک در این سال‌ها همکاری با مجله‌های ادبی را آغاز کرد. او چند داستان در مجله "سخن" به مدیریت ناتل خانلری چاپ نمود. وی با کمک تسلطش به زبان انگلیسی، مطالعات خود را بر داستان‌های خارجی متمرکز ساخت. و پس از چند ترجمه انگلیسی و چاپ آن‌ها، اولین رمان خود با نام "تنگسیر" را در سال 1342 منتشر کرد. ماجرای این رمان در تنگسیر و بوشهر و در اواخر دوره قاجار، زمان سلطنت احمدشاه می‌گذرد. زارمحمد در تنگسیر، قهرمانی بومی است که زیر بار زور نمی‌رود تا جایی که لقب شیرمحمد می‌گیرد. چوبک معتقد بود که بهترین نقد را دکتر غلامحسین یوسفی بر این رمان نوشته است. نقد دکتر یوسفی نگاهی مثبت به استفاده چوبک از زبان عامیانه داشت.

"چراغ آخر" و "روز اول قبر" نیز دو مجموعه از داستان‌های کوتاه چوبک هستند که در فاصله‌ی سال‌های 1328 تا 1344 نوشته‌شده و در سال 1344 منتشر شدند. در مجموعه‌ی چراغ آخر، داستان "کفترباز" یادآور "داش آکل" صادق هدایت است و گرچه به سبب اصطلاحات و تعبیرات آن قابل‌ذکر است اما درخشش و گیرایی "داش آکل" را ندارد. در مجموعه روز اول قبر، تصویرسازی‌ها به‌خوبی مجموعه "خیمه‌شب‌بازی" نیست. به نظر می‌رسد نویسنده چندان حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد. طرح داستان "روز اول قبر" هم آشکارا از "حاجی‌آقا"ی صادق هدایت گرفته‌شده است.

در سال 1345 دومین و آخرین رمان چوبک با نام "سنگ صبور" منتشر شد. این رمان بیشتر به مجموعه داستان‌های به هم پیوسته‌ای شباهت دارد که در قالب نامه‌نگاری و مونولوگ نوشته‌شده و انسجام و یکپارچگی رمان را ندارد. منتقدان و طرفداران از آن نقدهایی متناقض ارائه دادند. گروهی معتقدند که این اثر، جایگاه شکوهمند چوبک در ادبیات معاصر را تنزل داده، درحالی‌که طرفدارانش آن را اثری بدیع می‌دانند. دکتر پرویز ناتل خانلری در مصاحبه با دکتر صدرالدین الهی، این رمان را "سنگ زیربنای ادبیات معاصر فارسی" دانسته است، گروهی نیز بر این باورند که چوبک رمان‌نویس نبوده و با نوشتن "تنگسیر" و "سنگ صبور" صرفاً ضعف خود را در نگارش رمان نشان داده است.

نجف دریابندری درباره‌ی "سنگ صبور" گفته: "کوششی رقت‌آور برای اثبات وجود نویسنده‌ای که حس جهت‌یابی‌اش را به‌کلی ازدست‌داده و چیزی برای گفتن ندارد..." و محمود کیانوش آن را "گرایش تهوع‌آور به جنبه‌های پست زندگی، کلمات و افکاری که هیچ نیرویی در وجود آدمی برنمی‌انگیزند، جز شهوت." خوانده است. برخی منتقدان، اعترافات احمدآقای "سنگ صبور" را با گفتگوی درونی راوی "بوف کور" مقایسه می‌کنند و سخن چوبک را که افسوس هدایت زنده نماند و سنگ صبور را ندید و "اگر هدایت می‌بود، از این خیلی خوشش می‌آمد."، گواه نزدیکی فکری و زبانی این دو می‌دانند. همچنین در مقالاتی این دو کتاب را مبنای بررسی جامعه‌شناختی و تحلیل جایگاه و وضعیت زن در جامعه‌ی زمان خود قرار داده‌اند.          

محمدعلی جمال‌زاده در نامه‌ای خطاب به چوبک درباره رمان "سنگ صبور" چنین می‌نویسد : "سنگ صبور داستان چند تن مرد و زن و کودک بینوای خودمانی است که مظهر جماعت کثیری و بلکه اکثریت هم‌وطنان ما هستند. در جهل و بی‌خبری و خرافات و گرسنگی و کثافت و دروغ و فریب غوطه‌ورند و مع‌هذا چندان گله و شکوه‌ای از خالق و مخلوق و خلقت ندارند و تریاق توکل و رضا دل خود خوش می‌دارند. بی‌نهایت استادانه از عهده کار برآمده‌اید و همچنان که گویا سابقاً معروض داشته‌ام، آنچه را گوش می‌شنود و آنچه را به چشم می‌بیند (و گاهی آنچه را خاطر احساس می‌کند) همه را مانند دستگاه عکاسی و جعبه صوت صدا باقدرت و بصیرت کامل منعکس ساخته‌اید... املای عوامانه، علت دیگری هم ممکن است داشته باشد که هم‌وطنان ما را از باسواد شدن و با فارسی صحیح و فصیح و درست آشنا شدن تااندازه‌ای بازبدارد. ولی این‌ها را شاید بتوان امر ذوقی دانست و شاید مباحثه در آن زیاد مفید واقع نگردد و موضوعی نداشته باشد. لکم دینکم ولی دینی. ساختمان کتاب هم (که فرانسوی‌ها آن را structure می‌خوانند)، تازگی دارد و می‌توان احتمال داد که از سبک و شیوه رمان‌نویسی جدید الهام گرفته باشید... چرا نباید زود معلوم شود که متکلم کیست. چرا خط گاهی درشت‌تر و گاهی بلافاصله ریزتر می‌شود. چرا دیروز و امروز و فردا درهم‌آمیخته است. البته به این سؤال‌ها و ایرادها می‌توان بسیار جواب داد و لابد خودتان بهتر از هرکسی می‌توانید جواب بدهید. آنچه مربوط به شخص من است ... بااینکه میدانم و اعتقاددارم که دنیا باید به جلو برود و ترقی کند، فن رمان‌نویسی تازه در مملکت ما رواجی گرفته است و شاید در تمام این نیم‌قرن اخیر بیشتر از پنجاه الی صد رمان نوشته‌نشده باشد. در این صورت باید قدری حوصله به خرج داد و سنگ صبور را در بغل گذاشت تا مردم خواننده قدری با طرز معمولی رمان آشنا یشوند آن‌وقت باز یک‌قدم تازه برداشت. درهرصورت چوبک عزیز ما سالک راه دیگری است و وجودش دستخوش جوش‌وخروش‌های دیگری است و این حرف‌ها برای او معنی ندارد و ما هم با نهایت خلوص و حسن نیت و صفا می‌گوییم : "خدا به او قوت بدهد.""

به‌طورکلی، آثار چوبک از سال‌ها پیش موردنقد و بررسی جدی قرارگرفته و در کتاب‌های مختلفی ازجمله "قصه‌نویسی"(رضا براهنی)، "نویسندگان پیشرو ایران"(محمدعلی سپانلو) و "نویسندگان پیشگام در قصه‌نویسی امروز ایران"(علی‌اکبر کسمایی) و ... به تحلیل نوشته‌هایش پرداخته‌اند.

در سال 1370 ترجمه‌ی چوبک از کتاب "مه‌پاره" منتشر شد و در سال 1377 به چاپ دوم رسید. او در آخرین سال های عمر ترجمه‌ی نمایش‌نامه‌ی "شکونتلا" را آغاز کرده بود که بیماری و مرگ فرصت اتمام آن را به وی نداد.

زندگی خانوادگی :

صادق و همسرش، قدسی، تا پایان عمر روابطی عاشقانه داشتند. آنان صاحب دو فرزند پسر بودند که پس از مهاجرت خانواده، در آمریکا ازدواج‌کرده و اقامت گزیدند. همسرش با حوصله‌ی تمام، سال‌های نابینایی نویسنده‌ی تندخو و ایرادگیر را همراهی‌اش می‌کرد و روزها گاه تا ده ساعت برایش کتاب می‌خواند.

چوبک به زبان‌های دیگر :

بسیاری از داستان‌های چوبک به زبان‌های انگلیسی، فرانسه، روسی، سوئدی، چکسلواکی و ... برگردان شدند و در نشریات خارجی به چاپ رسیدند. در سال 1336 داستان "انتری که لوطی‌اش مرده بود" توسط پیتر آیوری به انگلیسی برگردانده شد و در شماره‌ی 11 مجله‌ی "دنیای جدید نویسندگی" منتشر گشت. برگزیده آثار او در مسکو، توسط زویا عثمانوا و جهانگیر دری زیر نظر پروفسور کمیساروف به زبان روسی چاپ شد. سال 1353 داستان "موسیو الیاس" توسط پروفسور ویلیام هانوی، استاد زبان فارسی دانشگاه پنسیلوانیا به انگلیسی برگردانده شد. در سال 1355 داستان‌های "نفتی" و "آه انسان" به انگلیسی ترجمه و در شماره‌ی 20 مجله‌ی "ادبیات شرق و غرب" با مقدمه‌ای از مایکل هوفمان منتشر شدند. در سال 1358 رمان "سنگ صبور" توسط محمدرضا قانون‌پرور به انگلیسی برگردانده شد. این ترجمه در سال 1368 از سوی انتشارات مزدا در کالیفرنیا انتشار یافت. در سال 1359، "روز اول قبر" توسط مینو ساوت گیت به انگلیسی برگردان شد. در سال 1361 برگزیده‌ی آثار او با مقدمه‌ای از باگلی ترجمه شد. داستان "مردی در قفس" نیز به زبان آلمانی توسط ردولف گلپکه برگردان شد.

همچنین در سال 1373 "ویژه‌نامه‌ی صادق چوبک" توسط دفتر هنر نیوجرسی به همراه 6 صفحه از دفتر خاطرات چوبک با عنوان "دیروز" و قطعه داستان شعرگونه‌ی "مبادا" منتشر شدند. سال 1375 نیز 8 صفحه از دفتر خاطرات چوبک با عنوان "سفر مازندران و چند یاد دیگر" در دفتر هنر نیوجرسی، با عنوان "ویژه صادق هدایت"، به چاپ  رسید که ثبت خاطرات روزانه‌ی سفر چوبک و هدایت به مازندران در سال 1320 بود.

چوبک در سال 1334 برای شرکت در سمینار دانشگاه هاروارد، چند ماهی به آمریکا سفر نمود : "به شهرهای بُستن و نیویورک و واشنگتن سفر کردم، معنی آزاد زیستن آدمیان را به چشم دیدم و بر روزگار خود و هم‌وطنانم اندوهگین شدم." با معرفی رئیس این سمینار، وزارت خارجه‌ی آمریکا، پیشنهاد مدیریت بخش فارسی "صدای آمریکا" را به چوبک داد که وی نپذیرفت: "با همه امتیازات چشمگیری که این کار داشت، این کلاه برای سر من گشاد بود. پذیرفتن آن مستلزم فعالیت و کارهایی بود که از عهده‌ی من خارج بود." او سپس به دعوت کانون نویسندگان شوروی به مسکو، سمرقند، بخارا و تاجیکستان سفر کرد. همچنین در سال 1349 در دانشگاه "یوتا" به‌عنوان استاد میهمان تدریس نمود. در سال 1351 در آلماآتای قزاقستان شوروی در کنفرانس نویسندگان آسیایی و آفریقایی شرکت نمود. در سال 1371 نیز نشستی در "کنفرانس مطالعات خاورمیانه"(میسا) در شهر پورتلند، به داستان‌نویسی چوبک اختصاص یافت. چوبک در این جلسه می‌گوید: "به ‌ظاهرِ کارهای من نگاه نکنید. این کارها را باید با حوصله و با توجه به زمانی که نوشته‌شده خواند."

سبک و ویژگی‌های نگارش :

نثر صادق چوبک، نویسنده‌ی داستان‌های کوتاه فارسی، نثری است ساده و طنزآلود و نزدیک به زبان گفتار که با اصطلاحات تند و خشن و گاه الفاظ رکیک کوچه و بازار همراه است. نثر چوبک، نثری توصیفی ست. وی با مهارتی رشک‌برانگیز که در کارکرد زبان و رسالت واژه‌ها و فعل‌ها دارد، تعبیرها و توصیف‌های زیبا و به‌یاد‌ماندنی می‌آفریند. زبان داستان‌های چوبک، زبانی است تصویری. به این معنی که از تشبیهات و استعاره‌ها بیشتر مدد می‌گیرد تا عبارت‌های توضیحی‌ و جمله‌های تشریحی. محمدعلی سپانلو در مورد نثر چوبک در "نویسندگان پیشرو ایران" می‌نویسد: "نثری که علیرغم درهم‌فشردگی و ازدحام تعابیر عامیانه، به روانی جریان می‌یابد و رایحه‌ی زمانه و روزگارش را می‌پراکند." نثر چوبک نثری است بی‌پروا. نثری که در آن از زبان فاحشه‌ها، الواط، بچه‌های خیابانی و... کلمات مستهجن بسیاری گفته می‌شود. او توصیف‌کننده‌ی زندگی طبقه فرودست مردم ایران، خصوصاً مردم جنوب ایران(بوشهر و شیراز) است.

چوبک در رمان "سنگ صبور"، از زبان احمدآقا می‌گوید: "راس گفتی بالاخره مملکت همه جور آدم لازم داره. هم نویسنده متعینین و متعینات میخواد و هم نویسنده گداها. منم اگه خواستم نویسنده بشم میشم نویسنده گداها. این‌همه نویسنده داریم که ... نه از گوهر و جهان سلطون خبر دارن و نه میدونن یه همچو موجوداتی هم هس و نه زبون اونا رو میدونن." چوبک نیز به تعبیر خود، نویسنده‌ی گداها بود.

او به‌طورکلی نویسنده‌ای کم‌گوی و گزیده‌گوی و تا حدی منزوی است و فعالیت ادبی‌اش پرتعداد نبوده است. نویسندگی چوبک را می‌توان به دو دوره مستقل تقسیم نمود. شهرت چوبک به سبب آثار نخست اوست که ویژگی‌های ممتاز و منحصربه‌فردی دارد. ساختمان و شکل پرداخت داستان‌هایش در این دوره، قوی و سنجیده و سرشار از وصف‌های تازه و همراه با ایجاز و فشردگی است. اما آثار دوره دوم او علی‌رغم ارائه دیدگاه فردی از معنای زندگی و استفاده از شخصیت‌های سطوح پایین جامعه و به‌کارگیری زبان عامیانه و تصویرگری هنرمندانه از جامعه ایران، نتوانسته است خوانندگان دوره نخست را قانع و راضی کرده و چهره موفقی از خود ارائه دهد.

محمد بهارلو در مصاحبه‌ای درباره‌ی چوبک می‌گوید: "جامعه‌ای که چوبک توصیف می‌کند، منبع بی‌پایان قوانین تراژیک است...تمایل چوبک به تصویر کردن آدم‌هایی است که بر روابط و محیط‌زیست خشن خود، هیچ‌گونه اختیاری ندارند، اقتدار و عواطف انسانی آن‌ها درهم‌شکسته یا در حال درهم‌شکستن است. آن‌ها در برابر زندگی دوزخی خود، واکنشی جز تسلیم و رضا از خود نشان نمی‌دهند و دست بالا به تخیل و رؤیا پناه می‌برند. بنابراین می‌توان آثار چوبک را "ادبیات بی‌قهرمان" نامید، البته به‌جز استثناء زارمحمد در "تنگسیر"..."

در عصر آزادی‌های نسبی، شیوه‌ای که چوبک برای مبارزه برمی‌گزیند عریان کردن حقیقت است. او ارزش‌های یک ایرانی، به‌خصوص زن ایرانی را زیر پا می‌گذارد و به طرح تمایلات جنسی و شرح‌حال طبقه‌ی مستضعف جامعه می‌پردازد. او با خونسردی و بی‌طرفی تمام، داستان‌هایش را روایت می‌کند و وظیفه‌ی خود را در کسوت یک نویسنده، نشان دادن می‌داند.

اگر بخواهیم رگه‌های مدرنیسم را در ایران پیگیری کنیم، بی‌شک نخست به هدایت برمی‌خوریم و سپس به چوبک. چوبک ایجاد‌کننده‌ی فرم‌های داستانی بود و به‌نوعی کارهای فرمالیستی ارائه داد. بی‌شک اگر از دیدگاه تأثیر چوبک در ادبیات به آثار او بنگریم، نخستین چیزی که می‌بینیم فرم است.

چوبک در توصیف واقعیت‌های زندگی وسواس زیادی داشت و در صحنه‌پردازی و فضاسازی بسیار قدرتمند، عینی و جزئی‌نگر بود. او را به سبب همین دقت نظر و درون‌بینی‌ها، رئالیست افراطی و گاهی حتی ناتورالیست* خوانده‌اند. او سعی می‌کرد رئالیسم اجتماعی را به‌گونه‌ای شگفت‌انگیز با ناتورالیسم پیوند دهد که تا حد زیادی موفق بوده است.

رضا براهنی در کتاب "قصه‌نویسی" می‌نویسد: "نوشته‌های چوبک یک ناتورال نیست. علیرغم اینکه آثار او ظاهر ناتورال دارند، اگر شکافته شوند به یک سری اصول و قواعد اقتصادی و اجتماعی می‌رسیم که بیشتر در مبحث رئال می‌گنجد." محمدعلی سپانلو در کتاب "نویسندگان پیشرو ایران" می‌نویسد: "صادق چوبک یک رئالیست افراطی است. قوی‌ترین نویسنده‌ی ایرانی در نقاشی دقایق و جزئیات موضوع است. واقعیت، نفس واقعیت، عریان از انگیزه‌ها و آرمان‌هایش، برای او هدف است." آثار چوبک یک رئالیسم سیاه است. او در آثارش، رکود و جمود زیستی‌ای را به تصویر کشید که اجازه خلق باورهای بزرگ و فکرهای مترقی را نمی‌دهد. از این منظر طبقه‌ی فرودست، هرچند به‌عنوان مظلوم اما به شکل گناهکار ترسیم می‌شود که هرچه بیشتر در گل‌ولای فرو می‌رود.

در داستان‌های چوبک، حیوان‌ها نقش بخصوصی را به‌عنوان شخصیت‌های مکمل و حتی گاهی به‌عنوان شخصیت‌های اصلی عهده‌دار هستند. استفاده از حیوانات در داستان‌های چوبک، اغلب جنبه‌ی تمثیلی دارد، خصیصه‌ای که میان ناتورالیست‌ها(طبیعت‌گرایان)، رئالیست‌ها(واقع‌گرایان) و سمبولیست‌ها(نمادگرایان) مشترک است. آقای حسن میرعابدینی در کتاب "صدسال داستان‌نویسی در ایران" دراین‌باره می‌گوید: "داستان انتری که لوطی‌اش مرده بود، تمثیلی از سال‌های پس از سال‌های 1320 است که دیکتاتور رفته بود. روان‌شناسی اجتماعی توده که از ترس عادت، مقهور استبداد بود و با بلاتکلیفی آزادی را تجربه می‌کرد. اما حاکمیت ضربه‌های خود را یکی پس از دیگری وارد می‌کرد و مردم بی‌بهره از رهبری آگاه از حادثه‌ای به حادثه‌ای دیگر رانده می‌شدند. تا پس از کودتای 28 مرداد، بار دیگر به استبداد تن در می‌دهند..." و همین‌طور در مورد داستان قفس می‌گوید: "داستان قفس، این وضعیت را با لحنی خسته و ناامیدوارانه عنوان می‌کند."

چوبک بسیار کتاب می‌خواند و می‌گفت: "نویسنده مثل یک بنا باید به کمک مداد و تردیدش مرتب کار تراز و شاغول را دنبال کند. تا پی دیوار اثر کج گذاشته نشود و ناگزیر دیوار تا ثریا کج نرود." او معتقد بود که از نویسندگانی که شناخته و هرچه تاکنون خوانده تأثیر گرفته است. به گفته‌ی خودش، رمان "جنایات و مکافات" داستایوفسکی که در جوانی خوانده، او را به‌شدت متأثر ساخته بود: "جنایت و مکافات مرا دیوانه کرد. دنیای جنایت و مکافات، دنیای تازه‌ای بود که گاه آدم از به یادآوردنش به خود می‌لرزید."  تأثیرپذیری چوبک از نویسندگان آمریکایی چون همینگوی، فاکنر و هنری جیمز در آثار وی مشهود است. همچنین تلفیق شیوه‌ی ادگار آلن‌پو و تکنیک نگارش داستان کوتاه در ادبیات اواخر قرن نوزدهم روسیه، بهره‌گیری از واقع‌نگری چخوف همراه با توصیف شخصیت‌ها بدون قضاوت و جبهه‌گیری درباره‌ی آن‌ها در آثار او به چشم می‌خورد.

از دست دادن پایگاه‌های محبوبیت :

برای صادق چوبک و سایر نویسندگان هم‌دوره‌اش، پایگاه‌های محبوبیت اجتماعی شامل مردم، حکومت، حزب توده و مطبوعات بوده است. اما چوبک هیچ‌گاه مطابق سلیقه‌ی هیچ‌یک از این گروه‌ها ننوشت. او خود از زبان شیلر، شاعر آلمانی چنین نقل‌قول می‌کند: "به مردم آنچه را که می‌خواهند ندهید، بلکه چیزی بدهید که لازم دارند." اما لازمه‌ی چنین اعتقادی، چشم‌پوشی از انبوه طرفداران و شهرتی بوده که می‌توانست در زمان خود به دست بیاورد.

آثار چوبک زمانی وارد بازار شد که رضاشاه پهلوی از ایران رفته بود و فضای بازتری برای فعالیت‌های سیاسی وجود داشت. در این دوران، نویسندگانی چون صادق هدایت، بزرگ علوی، غلامحسین ساعدی و جمال‌زاده، سعی در ایجاد تحول و پیشرفت ادبیات ایران داشتند، درحالی‌که سیاست و ادبیات در آثار آن‌ها درهم‌آمیخته شده بود و ضدیت یک نویسنده با حکومت و دولت ارزش محسوب می‌شد. چوبک نویسنده‌ای انقلابی نبود و به‌طورکلی از سیاست دوری می‌کرد. او مانند نویسندگان دیگری چون ساعدی نه علنی مبارزه کرد و نه به زندان رفت. همین امر سبب شد که مهر نویسنده‌ی متعهد از طرف مردم بر او زده نشود. حکومت نیز، هرچند که با او مستقیماً درگیر نمی‌شد، او را همراه خود نیز نمی‌دید و از وی پشتیبانی نمی‌کرد.

از طرفی وقتی چوبک به قشر فرودست جامعه می‌نگرد و از زن‌های روسپی، لات‌ها، فقیرها و دزدها می‌گوید، مستقیماً از آن قشر تقدس‌زدایی می‌کند. چراکه در آن دوره "فقر" با تقدس و "ثروت" با ظلم برابر بوده‌ است. مردم از این کار خوششان نمی‌آید. حکومت هم که نمی‌خواهد جامعه‌ی ایران در نظر ممالک دیگر جامعه‌ای فقیر و کثیف معرفی شود، چندان دل خوشی از آثار چوبک ندارد. همچنین چوبک علناً در داستان‌هایش، خدا و مذهب را زیر سؤال می‌برد و دین‌ستیزی می‌کند. مطبوعات او را از خود می‌رانند و گاه به باد فحش و ناسزا می‌گیرند، زیرا مبارزه‌ی او با محرومیت‌ها، اعتقادهای دینی و خرافات مردم برای مطبوعات خوش‌آیند نبوده است.

حزب توده نیز چنانکه پیش‌تر گفته شد، به دلیل بدبینی‌ای که در آثار چوبک به چشم می‌خورد، به‌نوعی آثار او را بایکوت کرد. این در حالی است که مهم‌ترین حزبی که ادبیات را در ایران پیگیری می‌کرد، همان حزب توده بوده است. وقتی‌که این حزب آثار چوبک را در نشریات خود منتشر نمی‌کند، به‌نوعی قسمت مهمی از پایگاه‌های ارائه‌ی آثار او از بین می‌رود، زیرا که بقیه‌ی روزنامه‌ها و نشریات کمتر به موضوع ادبیات می‌پرداختند.

به‌طورکلی، در دهه‌های 20 تا 40 ارزش‌های یک نویسنده، چیزهایی بود که کمتر در آثار چوبک به چشم می‌خورد. همین امر سبب شد که آثار او مخاطب کمتری داشته باشد و آن‌چنان‌که باید، از آثار او استقبال نشود. بیشترین اقبال از چوبک، در دهه‌ی 50 و پس از چاپ رمان‌هایش انجام گرفت. در سال 1351 در روزنامه‌ی اطلاعات، صفحه‌ای با عنوان "ویژه‌ی صادق چوبک" منتشر گشت.

درباره صادق چوبک:

صادق چوبک یکی از نویسندگان چیره‌دست معاصر و ازجمله روشنفکرانی است که پس از شهریور 1320، با تأسی از صادق هدایت و همچنین تحت تأثیر شیوه‌های نویسندگان آمریکایی، به نوآوری در ادبیات داستانی معاصر می‌اندیشید و همراه با چهره‌هایی چون جلال آل احمد و ابراهیم گلستان و به دنبال جمال‌زاده و هدایت و بزرگ علوی، داستان کوتاه فارسی را به یکی از شاخه‌های اصلی ادبیات ایران تبدیل می‌کردند. وی در شمار واقع‌بین‌ترین داستان‌نویسان معاصر ایران است که با نگاه بی‌طرفانه و بی‌ترحم به فساد و زشتی، واقعیت زمانه خود را به نمایش گذاشته و زندگی رقت‌بار مردم جنوب ایران را توصیف می‌کند. گرچه پیش از او، نخستین رگه‌ی این کار در داستان "علویه خانم" هدایت و سپس در "سمنوپزان" جلال آل احمد و "عزاداران بیل" غلامحسین ساعدی وجود داشته است، اما او برای نخستین بار به‌طور مستمر در آثار خود به قشر پایین‌دست و مشکلات آن پرداخت. رضا براهنی می‌گوید: "رمز مانایی چوبک این بود که حدفاصل بین فقر و جهل را فهمید."

  • چوبک و صادق هدایت :

    چوبک و هدایت دوستان خوبی بوده‌اند و اشتراکات بسیاری با یکدیگر داشته‌اند. چوبک در اوایل نویسندگی تحت نفوذ هدایت بود و میراث هدایت را صادقانه به ارث برد، اما نهایتاً مستقل عمل کرده و از هدایت پیروی نمی‌کند : "هدایت به نظر من یک انسان کامل بود در همه‌چیز، در انسان‌دوستی، در جوانمردی، در وطن‌دوستی و بی‌طرفی، انسانی بی‌نظیر بود. اما... اگر منظورتان درباره‌ی آثار اوست باید اعتراف کنم که هدایت در نویسندگی بزرگ‌تر از آن است که بتوان آثار او را نقد کرد." هدایت او را "چوقک" صدا می‌کرد.(شاید همان "چغک" به معنای گنجشک در لهجه‌ی مشهدی باشد.)

    این دو را فراوان با یکدیگر مقایسه می‌کنند. مرگ‌اندیشی یکی از آن دغدغه‌های مشترک است که گاه پایان داستان‌های هدایت و چوبک را به هم شبیه می‌سازد. هدایت در وصف مرگ، حماسه‌هایی پرشکوه می‌آفریند و مرگ را روزنی به سمت رهایی می‌پندارد. اما چوبک بی‌طرفانه به قضیه می‌نگرد و با نگاهی سرد و زیست‌شناسانه مرگ را سرنوشت محتوم و بدیهی انسان‌های گرفتار در فقر و نادانی توصیف می‌کند. سال 1319 زمانی که روابط او با صادق هدایت مستحکم شده بود، با وی به شهر ساری و آمل سفر کرد. چوبک که همواره خاطرات روزانه می‌نوشت، در اواخر عمرش، چند صفحه از خاطرات این سفر را چاپ نمود.

  • چوبک و جلال آل احمد :

    رضا براهنی می‌نویسد : "چوبک، همت روشنفکرانه‌ی آل احمد را ندارد. گرچه قصه‌هایش لبریز از وضع اجتماعی زمان است، ولی در او حس رهبری روشنفکری، به معنای واقعی کلمه نیست و حتی می‌توان گفت که چوبک به تعبیری که در جامعه از روشنفکر داریم، روشنفکر نیست و اگر باشد، وجود قصه‌نویس بر وجود روشنفکر در او می‌چربد."

  • چوبک و امیرعباس هویدا :

چوبک و هویدا از دوران سربازی با یکدیگر آشنا می‌شوند. این آشنایی به‌تدریج به دوستی‌ای چندین ساله می‌انجامد. چوبک بعد از هدایت بیشترین احترام را برای هویدا قائل بود و می‌گفت: "امیرعباس هویدا نمونه‌ی یک انسان شریف، پاک‌دامن، تحصیل‌کرده، باشعور و معتقد به دموکراسی بود." وی، هویدا را از پذیرفتن سمت نخست‌وزیری بر حذر داشته، او را به رعایت جانب احتیاط فرامی‌خواند. چوبک همچنین با فریدون هویدا، برادر وی ارتباط دوستانه داشت. آن‌ها همچنین دوستان مشترکی چون ابراهیم گلستان داشتند که در زمان کار در وزارت نفت (اواخر دهه 1330) با یکدیگر آشنا شده بودند.

صدرالدین الهی درباره چوبک می‌گوید: "من در تعریفی وام گرفته از حافظ، او را "رند عالم سوز" می‌خوانم... اهل مصلحت‌بینی نیست، مثل هر رندی، مرید طاعت بیگانگان نیست، مثل هر رندی برای رفع حاجت به سراغ می‌فروش می‌رود، و به بخشیدن گنه و دفع بلا چندان پایبند نیست. مثل هر رندی از سرزنش مدعی در اندیشه نیست و شیوه مستی و رندی را به سرزنشی از کف نمی‌نهد. همچنان که عیب کس به مستی و رندی نمی‌کند. در محضر این رند عالم سوز یاد می‌گیری که با مردم زمانه، سلامی و السلام." همچنین او بسیار به طبیعت علاقه‌مند و بر این باور بوده است که : "خراب کردن طبیعت و دست زدن به زیبایی‌های آن، وحشیگری است، خونریزی است."

گفته‌شده که چوبک عموماً درباره آثارش صحبت نمی‌کرد و هرگز از سخت‌ترین انتقادها رنجیده‌خاطر نمی‌شد و می‌گفت : "وقتی کاری از آدم صادر شد، دیگر اختیار آن دست آدمی نیست. این کار مال همه است و هر کس حق دارد هر طور می‌خواهد درباره‌ی آن قضاوت کند." بااین‌همه درباره‌ی اشتباه‌کاری اشخاص درزمینه‌ی ادب، سختگیر و بی‌بخشش بوده و در مورد تلفظ صحیح واژه‌ها وسواس داشت. از منتقدین سرسخت وی، مجتبی مینوی بوده است که پس از خواندن "خیمه‌شب‌بازی" می‌گوید: "این‌ها دیگر چه مزخرفاتی است! کثافت در کثافت در کثافت! آقای چوبک عمداً وارونه نوشته یا خودش هم نمی‌دانسته!... " بااین‌همه چوبک، مینوی را می‌ستود و او را محقق برجسته‌ای می‌خواند که نمونه‌ی کاملی از دانش و احاطه به فرهنگ عرب و معارف ایرانی و اسلامی بود که بااین‌همه از ذوق ادبی درزمینه‌ی شعر و داستان و نمایش‌نامه بهره‌ای نداشت.

چوبک اهل مصاحبه نبود و مصاحبه‌های مفیدی از او به‌جا نمانده است. بااین‌وجود، در سال 1348، نوشته‌ای با عنوان "درازنای 3 شب پرگو" از نصرت رحمانی درباره‌ی صادق چوبک که حاصل گفتگوی صمیمانه‌ی او و چوبک بود، علیرغم مخالفت چوبک، در روزنامه‌ی "آیندگان" منتشر شد. رحمانی در این مقاله درباره‌ی خانه‌ی چوبک چنین نوشته است : "خانه چوبک (در محله‌ی درروس که در سال 1332 زمانی که چوبک به آن نقل‌مکان کرد، ساختمانی نیمه‌تمام و زمینی وقفی داشت) یکپارچه از چوب ساخته‌شده است. همه‌چیز شکلی روستایی دارد، و بس زیباست، مخصوصاً کتابخانه‌اش، حسن قائمیان نویسنده و دوست قدیمی هدایت و چوبک برایم گفته بود که چوبک این خانه را سال‌ها پیش در جوانی خودش طرح‌ریزی کرد و همه‌چیز آن را به سلیقه خود ساخته و پرداخته است... از میان خیابان کوتاهی که در دو طرفش دو سرو یله داده بود... از کنار سروها... گذشتم و وارد ساختمان شدم. صادق را در کتابخانه‌اش یافتم. کتابخانه صادق تنها پناهگاهی ست که صادق را هنگامی‌که به‌کلی از یافتنش مأیوس شدی در آنجا پیدا خواهی کرد. (سالن پذیرایی) جالب‌توجه بود. اجاقی چون آتشگاه در کنار آن شعله سر می‌کشید. وجود خانم، آرامش و صمیمیتی به محیط داده بود. اولین چیزی که توجه مرا جلب کرد، عکس جالبی از صادق هدایت بود که سال‌ها پیش با پسر کوچک چوبک گرفته بود. کتابخانه بسیار مرتب، تابلوهای جالب، اما سخت خودمانی، دل‌پسند ..."

چاپ آثار چوبک در ایران پس از انقلاب، تا سال‌ها ممنوع بوده است. کتابی با عنوان "یاد صادق چوبک" به قلم علی دهباشی در سال 1380 در انتشارات ثالث به چاپ رسیده است که در آن مجموعه‌ای از مقالات درباره‌ی چوبک و آثار او گردآوری‌شده است.

اواخر عمر و وفات:

صادق چوبک، در سال 1353 راهی انگلستان شد. در همین سال پدر او در لندن فوت کرد. او سپس در آمریکا مقیم شد و دیگر هرگز به ایران بازنگشت. در این سال‌ها بسیاری از آثار او به زبان‌های دیگر برگردان شدند. او در سال 1370 ترجمه‌ی "مه‌پاره" را که سال‌ها پیش، قصد ترجمه‌ی آن را داشت، منتشر ساخت. تا اینکه بینایی‌اش را به‌تدریج از دست داد و تنها یک‌هشتم از قوه‌ی بینایی برای او باقی ماند. ازاین‌رو همسرش جای او می‌خواند و می‌نوشت و گاهی هم چوبک از کتابخانه‌ی کنگره، نوارهای ویژه‌ی نابینایان را به امانت می‌گرفت و گوش می‌داد: "هنوز باور نمی‌کنم که نمی‌بینم. هرروز صبح که از خواب بلند می‌شوم، فکر می‌کنم که بینایی‌ام را بازیافته‌ام." او در یک فروشگاه با دیدن قفسه کاغذهای سفید، خطاب به دوستش می‌گوید: "این‌همه دفتر و کاغذ سفید حالم را بد می‌کند، از این‌که نمی‌توانم سیاهشان کنم. فکرها و قصه‌هایی در سرم می‌جوشد... این‌ها را که می‌بینم یاد قصه‌ی عبید می‌افتم، آن مُخنث و مار خفته و آن جمله‌ی مخنث: دریغا مردی و سنگی!"

در سال‌های غربت‌نشینی، افرادی چون فریدون هویدا، بزرگ علوی، مجید رهنما، علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، احمد شاملو، هما ناطق، هوشنگ گلشیری، جمال میرصادقی، شهرنوش پارسی‌پور، منیرو روانی‌پور، صدرالدین الهی، نجف دریابندری و ... به خانه چوبک آمده و با وی دیدار می‌کنند. صدرالدین الهی درباره او می‌گوید: "مرد مطبوع، مؤدب و مهربانی است، نان و شرابش را با گشاده‌دستی و گشاده‌رویی با مهمان قسمت می‌کند و تنها و یک‌تنه است." همچنین مراسم بزرگداشتی برای چوبک، در 19 فروردین سال 1369 توسط بنیاد "پر" مرکز مطالعاتی دانشگاه برکلی کالیفرنیا برگزار شد.  

صادق چوبک سرانجام در روز جمعه، 13 تیرماه 1377، در سن 82 سالگی در آمریکا درگذشت. جسد چوبک به درخواست خودش سوزانده شد. بنا به وصیتش، یادداشت‌های منتشرنشده‌اش را نیز سوزاندند. گویی در رمان تنگسیر، پایان زارمحمد، قهرمان داستان، پایان زندگی نویسنده را نیز پیشگوئی می‌کند. زارمحمد به هنگام مهاجرت اجباری می‌گوید: "هیچوقت من دلم نمی‌خواس از این سرزمین برم... شاید من اصلاً گور نداشته باشم، گور می‌خوام چکنم." همسرش قدسی خانم، آخرین روزهای چوبک را چنین روایت می‌کند:

"این روزهای آخر چه‌قدر سخت اندوهبار بود چوبک. چه‌قدر سخت بر او می‌گذشت. راه می‌رفت و گریه می‌کرد. از این‌که در ایران نبود و دور بود گریه می‌کرد... می‌گفت قدسی، آیا ممکن است که من یک‌بار دیگر به ایران بروم و آن‌جا را ببینم؟ حوصله‌ی خواندن نداشت و دیگر حوصله‌ای نداشت که کسی برایش داستان و مقاله‌ای بخواند. می‌گفت بیا، دیگر وقتی برای ما نمانده قدسی. بیا این‌جا نشین. ما دیگر وقت نداریم. وقت نداریم با هم باشیم. حس می‌کرد رفتنی است. به خواهرش می‌گفت بیا به دیدن ما. دیگر همدیگر را نخواهیم دید. پنج-شش روز آخر هیچ‌چیز نمی‌خورد. می‌گفت سعی نکنید با دوا و درمان مرا نگه‌دارید. می‌گفت باید بروم... یک روز مرا نشاند کنار شومینه و هرچه که قبلاً نوشته بود، سوزاند. من نمی‌توانستم مانع او بشوم و جلوی او را بگیرم. می‌گفت دیگر تمام شد. هر چه بود تمام شد. حالش خوب نبود. دکترها گفتند باید جایی باشی که از شما پرستاری کنند. اما صادق از خانه‌ی سالمندان خوشش نمی‌آمد. این اواخر خیلی وضع بدی داشتیم. هم من مریض بودم، هم صادق. خانه‌ی پدران را قبول نمی‌کرد. در بیمارستان نه حرف می‌زد و نه چیزی می‌گفت. گوشش هم دیگر نمی‌شنید. بیماری، فشارخون، قند، کلیه‌اش هم ضعیف بود. آخ ریه‌های صادق! ساعت شش بود که دفنش کردیم. یک ساعت بود که صادق رفته بود. پنج و پنج دقیقه‌ی جمعه... وصیت کرد که جسدش را بسوزانیم و خاکسترش را به اقیانوس بدهیم. می‌دانید که صادق به این حرف‌ها عقیده‌ای نداشت؛ به ختم و دورهم جمع شدن و سخنرانی کردن و روضه و عزاداری. همه‌ی نوشته‌هایش را سوزاند و وصیت کرد که جسدش را هم بسوزانیم."

کتابخانه‌ی او پس از مرگش به دانشگاه ویرجینیا اهدا شد.

 

منابع:

  • 1-الهی، صدرالدین، "با صادق چوبک در باغ یادها"، مجله ایرانشاهی، بنیاد کیان، برکلی، تابستان 1372.
  • 2-براهنی، رضا، "قصه‌نویسی"، تهران، نشر البرز، چاپ چهارم، 1370.
  • 3-صادقی، میلاد، "نگاهی به زندگی و آثار چوبک"، کانون فرهنگی چوک.
  • 4-باباسالار، اصغر، "صادق چوبک و نقد آثار وی"، مجله ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، دوره 57، شماره 1، بهار 1385.
  • 5-قاسم فر، مهرداد، یادمان صادق چوبک، گفتگو با فرج سرکوهی، "نقد بی‌رحمانه جهل، چوبک را از دیگران متمایز کرده است"، مجله هفتگی نمای دور، نمای نزدیک، رادیو فردا، 25 تیرماه 1392.
  • 6-سرکوهی، فرج، "صادق چوبک، خلاقیت ادبی، نفی زبان مؤدب و نقد مذهب"، بی‌بی‌سی فارسی، 13 تیرماه 1391.
  • 7-میلانی، عباس، "معمای هویدا"، نشر آتیه، تهران 1380.
  • 8-میرآفتابی، مرتضی، "گفتگو با قدسی چوبک"، مجله سیمرغ و مجله گردون در تبعید، سال 1376.
  • 9-شاهرخی، مهستی، "بعدازظهر آخر صادق چوبک"، خبرنامه گویا، 11 تیر 1385.
  • 10-نوریان، حسین، بهارلو، محمد، "چوبک، گفتگوپردازی سبک‌دست"، مجله کلک، اسفند 82 و فروردین 83، شماره 145.
  • 11-میرابوطالبی، معصومه، "زنان در آثار چوبک"، وبسایت مد و مه، 7 اردیبهشت 1390.
  • 12-دکتر چیدم چتاک اوغلی، مقاله‌ی "زن در بوف کور هدایت و سنگ صبور چوبک"، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خامنه، دپارتمان حسابداری و اقتصاد، سال 2012.
  • 13-اتحاد، هوشنگ، "پژوهشگران معاصر ایران"، انتشارات فرهنگ معاصر، ج 6، چاپ اول، سال 1378.
  • 14-محمودی، حسن، "نقد و تحلیل و گزیده داستان‌های صادق چوبک"، نشر روزگار، تهران، ۱۳۸۲.
  • 15-چوبک، صادق، رمان "سنگ صبور"، نسخه الکترونیک، ناشر zoon.ir.
  • 16-صادق چوبک، ویکی‌پدیا فارسی و انگلیسی.
  • 17-حقوقی، محمد، "مروری بر تاریخ ادب و ادبیات امروز ایران"، جلد اول مختص نثر، سلسله انتشارات تهران، نشر قطره، سال 1377.

توضیحات:

*سنگ صبور: اصطلاح سنگ صبور در فرهنگ‌عامه ایرانی برای کسی یا چیزی به کار می‌رود که شنونده‌ی همه دردها و رنج‌های آدمی است. سنگ صبور درد دل‌ها را می‌شنود و غمخواری می‌ورزد.

* ناتورالیسم: از قرن هفدهم، آکادمی هنرهای زیبای فرانسه، عقیده‌ای که تقلید از طبیعت را در هر چیزی ضرورت می‌شمرد، ناتورالیستی نامید. این اصطلاح به‌ویژه در مورد نقاشی به کار می‌رفت. در فلسفه، ناتورالیسم، نظام کسانی است که طبیعت را به‌عنوان اصل اولیه قبول دارند و همه‌چیز را به آن حمل می‌کنند. این کلمه سرانجام برای برخی از منتقدان  ادبی، مفهومی قیاسی می‌گیرد و به کوشش نویسنده‌ای اطلاق می‌شود که به گفته‌ی ویکتور هوگو (افسانه‌ی قرون، 1895) "می‌کوشد با مسائل اجتماعی همان رفتاری را بکند که دانشمند علوم طبیعی با جانورشناسی می‌کند." ناتورالیسم در ادامه‌ی رئالیسم می‌آید و هنر رئالیستی، مقدمه‌ای بر ناتورالیسم است. ناتورالیسم به مطالعه‌ی صبورانه‌ی بینوایان می‌پردازد. واقعیت پست را عریان می‌کند. مورخ زمان حال است. از زیباسازی متنفر است. حقیقی، زنده و خون‌چکان است. به طبقات پایین می‌پردازد. مستند است. به زبان محاوره نزدیک است. به ارائه‌ی دقیق و شرح جزئیات ماجرا می‌پردازد. تحلیل روحیه‌ی فرد را بر جامعه مقدم می‌داند و ضد اخلاق‌ها را مطرح می‌سازد.

تحقیق و نگارش: سیمین میرزاده

تاریخ ثبت مقاله: فروردین‌ماه 1393

***

هرگونه کپی‌برداری به‌منظور تجاری ممنوع است. کپی‌برداری در سایر موارد صرفاً با اجازه‌ی مدیر سایت و نویسنده مجاز است.

 

تعداد بازدید ( 2857 )
ارسال نظر
( نمایش داده نمی شود )
Captcha
نام: آ.س
تاریخ ارسال: ۱۰ آبان ۱۴۰۲
بسیار جامع بود.